قطیفةلغتنامه دهخداقطیفة. [ ق َ ف َ ] (اِخ ) (ابو...) شاعری است . (منتهی الارب ). رجوع به ابوقطیفة شود.
قطیفةلغتنامه دهخداقطیفة. [ ق َ ف َ ] (اِخ ) دهی است نزدیک پشته ٔ عقاب به طرف بریه از ناحیه ٔ حمص . (معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
قطیفةلغتنامه دهخداقطیفة. [ ق َ ف َ ] (ع اِ) جامه ٔ پرزه دار خوابناک . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || چادر درپیچیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، قطائف ، قُطُف . (منتهی الار
غطیفةلغتنامه دهخداغطیفة. [ غ ُ طَ ف َ ] (اِخ ) سلمی . شاعری درباره ٔ وی گفته است : لتجدنی بالامیر براو بالقناة مدعسا مکرااذا غطیف السلمی فرا.(از تاج العروس ).
نرمدیکشنری فارسی به عربیبلاستيک , حريري , غرامة , قطيفة , متخنث , مترهل , مرن , مقدمة عربة المدفع , منفوش , ناضج , ناعم