قطولغتنامه دهخداقطو. [ ق َطْوْ ] (ع مص ) گران رفتار شدن . || آواز کردن مرغ سنگخوار تنها قطاقطاء (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قطا القطا؛ صوتت وحدها بقولها قطاقطا. (اقرب الموار
قتولغتنامه دهخداقتو. [ ق َت ْوْ ] (ع مص ) خدمت نمودن پادشاه را. (آنندراج ) (منتهی الارب ). قَتی ̍. قُتی ̍. قِتی ̍. مقتی . گویند: قتوت قتواً و قتی مثلثة مقصوراً و مقتی ؛ خدمت کر
غطولغتنامه دهخداغطو. [ غ ُ طُوو ] (ع مص ) به همه ٔ معانی غَطو. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غَطو شود.
غطولغتنامه دهخداغطو. [ غ َطْوْ ] (ع مص ) غطو لیل ؛ تاریک شدن شب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تاریک شدن شب و پوشیدن تاریکی آن همه چیز را. (اقرب الموارد). || غطو ماء؛ بلند گردیدن
قطوطیلغتنامه دهخداقطوطی . [ ق َ طَ طا ] (اِخ ) موضعی است .(معجم البلدان ) (منتهی الارب ). رجوع به قطوطا شود.
قطوطیلغتنامه دهخداقطوطی . [ ق َ طَ طا ] (اِخ ) موضعی است .(معجم البلدان ) (منتهی الارب ). رجوع به قطوطا شود.
قطواتلغتنامه دهخداقطوات . [ ق َ طَ ] (ع اِ) ج ِ قطاة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قطاة شود.
قطوانلغتنامه دهخداقطوان . [ ق َ طَ ] (اِخ ) دهی است از دههای سمرقند در پنج فرسنگی آن ، جماعتی بدان منسوبند. (معجم البلدان ).
قطوانلغتنامه دهخداقطوان . [ ق َ طَ ] (اِخ ) موضعی است ، و در حدیث آمده که هفتادهزار شیعه از آن برانگیخته میشود. ابوالفضل بن طاهر مقدسی گوید: قطوان موضعی است به کوفه و نام قبیله ن