قطفلغتنامه دهخداقطف . [ ق َ ] (ع اِ) یکی قطوف . (اقرب الموارد). رجوع به قطوف شود. || (اِمص ) (اصطلاح عروض ) حذف تاء و نون و ساکن کردن لام است از مفاعلتن تا مفاعل ْ گردد و به فع
قطفلغتنامه دهخداقطف . [ ق َ ] (ع مص ) بریدن و چیدن . (منتهی الارب ). || چیدن و گرد آوردن . || گرفتن چیزی را به شتاب و ربودن آن را. (اقرب الموارد). || خراشیدن . (منتهی الارب ) (
قطفلغتنامه دهخداقطف . [ ق َ طَ ] (ع اِ) اثر. (اقرب الموارد). اثر و نشان . (منتهی الارب ). ج ، قُطوف . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || سبزی و گیاهی است که بدان سرمق گویند. (اق
قطفلغتنامه دهخداقطف . [ ق ِ ] (ع اِ) خوشه ٔ انگور. (منتهی الارب ).خوشه ٔ انگور هنگام چیدن . ج ، قِطاف ، قُطوف . || اسم است میوه های چیده شده را. (اقرب الموارد).
غطفلغتنامه دهخداغطف . [ غ َطَ ] (ع اِمص ) درازی پلک و دوتاشدگی آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) دراز شدن موی پلک و خم شدن آن . (از اقرب الموارد). || افزونی موی ابرو. (منتهی الارب
قطفتالغتنامه دهخداقطفتا. [ ق َ طُ ] (اِخ ) محله ای است بزرگ در قسمت غربی بغداد مجاور مقبرةالدیر که در آن قبر شیخ معروف کرخی است . و میان آن و دجله کمتر از یک میل فاصله است . این
قطفتیلغتنامه دهخداقطفتی . [ ق َ طُ تی ی ] (اِخ ) احمدبن محمدبن احمدبن یعقوب بن قفرجل وزان ، مکنی به ابوالحسین . از محدثان است . وی از جد مادری خود ابوبکربن قفرجل و ابوحفص بن شاهی
قطفتیلغتنامه دهخداقطفتی . [ ق َ طُ تی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به قطفتا. (معجم البلدان ). رجوع به قطفتا شود.
قطفةلغتنامه دهخداقطفة. [ ق َ طَ ف َ ] (ع اِ) یکی قَطَف در جمیع معانی آن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قطف شود.
قطفةلغتنامه دهخداقطفة. [ ق َ ف َ ] (ع اِ) واحد قطف ، و آن گیاهی است . (اقرب الموارد). رجوع به قَطْف شود.
قطفةلغتنامه دهخداقطفة. [ ق َ طَ ف َ ] (ع اِ) یکی قَطَف در جمیع معانی آن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قطف شود.
قطفةلغتنامه دهخداقطفة. [ ق َ ف َ ] (ع اِ) واحد قطف ، و آن گیاهی است . (اقرب الموارد). رجوع به قَطْف شود.
قطفتالغتنامه دهخداقطفتا. [ ق َ طُ ] (اِخ ) محله ای است بزرگ در قسمت غربی بغداد مجاور مقبرةالدیر که در آن قبر شیخ معروف کرخی است . و میان آن و دجله کمتر از یک میل فاصله است . این
قطفتیلغتنامه دهخداقطفتی . [ ق َ طُ تی ی ] (اِخ ) احمدبن محمدبن احمدبن یعقوب بن قفرجل وزان ، مکنی به ابوالحسین . از محدثان است . وی از جد مادری خود ابوبکربن قفرجل و ابوحفص بن شاهی
قطفتیلغتنامه دهخداقطفتی . [ ق َ طُ تی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به قطفتا. (معجم البلدان ). رجوع به قطفتا شود.