قطعفرهنگ انتشارات معین( ~ .) [ ع . ] (اِ.) 1 - برش ، پاره . 2 - اندازة طول و عرض چیزی . 3 - جزم ، یقین .
قطعدیکشنری عربی به فارسیحکاکي , بريدن , ارواره , دهان , لب ولوچه , گسيختن , گسستن , چيدن , زدن , پاره کردن , قطع کردن , کم کردن , تراش دادن (الماس وغيره) , عبور کردن , گذاشتن , برش , چ
کوتاه نظرلغتنامه دهخداکوتاه نظر. [ ن َ ظَ ] (ص مرکب ) شخصی را گویند که از عواقب امور نیندیشد و عاقبت اندیش نباشد و غافل و صاحب غفلت باشد. (برهان ) (آنندراج ). کسی که عاقبت اندیش نباش
پا پس آوردنلغتنامه دهخداپا پس آوردن . [ پ َ وَ دَ ] (مص مرکب ) ترک دادن . (رشیدی ) (برهان ). || قطع نظر کردن . واگذاشتن . || بازماندن از طلب بعجز. || منهزم شدن در رزم . (برهان ).