قطعیتدیکشنری فارسی به انگلیسیabsoluteness, certainty, certitude, conclusiveness, definiteness, finality
قطعیتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال ، حتمیت، تحقیق، تحقق، بایستگی، گریزناپذیری، برگشتناپذیری، وجوب، جزمیت، جزم اعتبار، ثقه، ثقت یقین، دانش جبر قاطعیت ◄ سرسختی
قُطِّعَتْفرهنگ واژگان قرآنبسیاربریده شد - پاره پاره شد- قطعه قطعه شد ( در اينجا استفاده از باب تفعيل براي نشان دادن کثرت است و در عبارت "قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيَابٌ مِّن نَّارٍ " منظور این است که به اندازه ی اندامشان لباسهایی از آتش برایشان دوخته می شود)
عدم قطعیتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال عدم قطعیت، نامعلومی، ابهام، ایهام تئوری کوانتوم چیز نامعین، چیزی، فلانی گمنامی، ناشناسی، بینامی مظنه ناباوری بلاتکلیفی
اصل عدم قطعیتuncertainty principleواژههای مصوب فرهنگستاناصلی که براساس آن دقت زیاد در اندازهگیری یک کمیت به خطا در اندازهگیری کمیت همیوغ آن میانجامد
آزمونهای قطعیتیdeterminstic testsواژههای مصوب فرهنگستانانواع بازبینیهای سازگاری و تجربی برای آشکارسازی خطاهای فاحش در مجموعة مشاهدات
عدم قطعیتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال عدم قطعیت، نامعلومی، ابهام، ایهام تئوری کوانتوم چیز نامعین، چیزی، فلانی گمنامی، ناشناسی، بینامی مظنه ناباوری بلاتکلیفی
اصل عدم قطعیتuncertainty principleواژههای مصوب فرهنگستاناصلی که براساس آن دقت زیاد در اندازهگیری یک کمیت به خطا در اندازهگیری کمیت همیوغ آن میانجامد
عدم قطعیتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال عدم قطعیت، نامعلومی، ابهام، ایهام تئوری کوانتوم چیز نامعین، چیزی، فلانی گمنامی، ناشناسی، بینامی مظنه ناباوری بلاتکلیفی