قطعیلغتنامه دهخداقطعی . [ ق ُ طَ عی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به قطیعة، و آن بطنی است از زبید. (اللباب ).
قطعیلغتنامه دهخداقطعی . [ ق َ ] (ص نسبی ) نسبت است به قطع. || (اِخ ) فرقه ای از شیعه . رجوع به قَطْعیّة شود.
قطعیلغتنامه دهخداقطعی . [ ق ِ طَ ] (اِخ ) عبداﷲبن حسین بن محمدبن فرزدق قطعی کوفی ، که خریدوفروش قطعه های کهنه ٔ جامه می کرد و از راویان است . وی از بکربن سهل دمیاطی و حسن بن علی بن بزیغ و جز ایشان روایت کند و از او محمدبن جعفربن محمد تمیمی و قاضی ابوعبداﷲ محمدبن عبداﷲ هروی جعفی و جز ایشان روا
قطعیلغتنامه دهخداقطعی . [ ق ُ طَ ] (اِخ ) حزم بن ابی حزم مهران ، مکنی به ابوبکر حزم قطعی بصری . از راویان است . وی از حسن حدیث شنید و ابن مبارک از او حدیث کند. وفات او به سال 195 هَ . ق . است . (اللباب ).
مرغ توفان دیومِدی ترسوDiomedea cautaواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ دیومِدیان و راستۀ کبوتردریاییسانان با بدن سفید و سر خاکستری تیره که روی پر و دم آن سیاه و زیرش سفید است؛ منقار آن زرد است و لکهای تیره در بخش پایینیِ نوک آن وجود دارد
زاویۀ پیروcaster angle, casterواژههای مصوب فرهنگستانزاویۀ بین خط قائم محور چرخ و محوری که به چرخ فرمان میدهد
چقتهلغتنامه دهخداچقته . [ چ ُ ت َ ] (ِا) لهجه و تلفظی از «چوکده » در تداول بعضی از مردم گیلان و آن آلتی است که چوپانان یا شکارچیان گیلانی وقتی که برف زیاد بر زمین نشسته است به پای خود میبندند تا در برف فرو نروند. نوعی راکت که در بعضی ولایات ایران دهقانان و چوپانان برای فرو نرفتن در برف آن را
قطعلغتنامه دهخداقطع. [ ق َ ] (ع مص ) بریدن و جدا کردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). گویند: قطعه قطعاً و مَقْطَعاً و تِقِطّاعاً. || گذشتن : قطع النهر قطعاً و قطوعاً؛ عَبَره . || به تازیانه زدن : قطع فلاناً بالقطیع. || چیره شدن : قطعه بالحجة؛ چیره شد بر وی به حجت . || ساکت کردن و خاموش ساخت
قطعیةلغتنامه دهخداقطعیة. [ق َ عی ی َ ] (اِخ ) فرقه ای از شیعیان امامی هستند که در مقابل فرقه ٔ واقفه به رحلت امام موسی بن جعفر قطع کرده اند. اثناعشریه از فرق قطعیه محسوبند. رجوع به فرق ص 67 و مقالات اشعری ص 17 و <span class="h
قطعیتدیکشنری فارسی به انگلیسیabsoluteness, certainty, certitude, conclusiveness, definiteness, finality
قطعیتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال ، حتمیت، تحقیق، تحقق، بایستگی، گریزناپذیری، برگشتناپذیری، وجوب، جزمیت، جزم اعتبار، ثقه، ثقت یقین، دانش جبر قاطعیت ◄ سرسختی
حرکت قطعیلغتنامه دهخداحرکت قطعی . [ ح َ رَ ک َ ت ِ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرکت بمعنی القطع. مقابل حرکت توسطی . جرجانی گوید: امری ممتد از آغاز تا پایان مسافت طی شده است ، و آن وقتی حاصل آید که جسم متحرک به پایان مسافت رسیده باشد. (تعریفات ).
قطعیةلغتنامه دهخداقطعیة. [ق َ عی ی َ ] (اِخ ) فرقه ای از شیعیان امامی هستند که در مقابل فرقه ٔ واقفه به رحلت امام موسی بن جعفر قطع کرده اند. اثناعشریه از فرق قطعیه محسوبند. رجوع به فرق ص 67 و مقالات اشعری ص 17 و <span class="h
قطعیتدیکشنری فارسی به انگلیسیabsoluteness, certainty, certitude, conclusiveness, definiteness, finality
حرکت قطعیلغتنامه دهخداحرکت قطعی . [ ح َ رَ ک َ ت ِ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرکت بمعنی القطع. مقابل حرکت توسطی . جرجانی گوید: امری ممتد از آغاز تا پایان مسافت طی شده است ، و آن وقتی حاصل آید که جسم متحرک به پایان مسافت رسیده باشد. (تعریفات ).
خوش قطعیلغتنامه دهخداخوش قطعی . [ خوَش ْ / خُش ْ ق َ ] (حامص مرکب ) تناسب و توازن چیزی در اندازه . نیکواندازگی . خوش برشی .
قیاس قطعیلغتنامه دهخداقیاس قطعی . [ س ِ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح فقه ) و آن قیاسی است که برای قیاس کننده عملاً قطع به نتیجه ٔ قیاس حاصل شود. اقسام قیاس قطعی عبارتند از: قیاس منصوص العله ، قیاس مستنبطالعله ٔ قطعی ، تنقیح مناط قطعی و قیاس اولویت قطعی . تقریباً عموم فقهاء اسلام به قیاسات
دادههای مقطعیcross-sectional dataواژههای مصوب فرهنگستاندادههای مربوط به واحدهای آزمودنیهای مختلف که بهطور همزمان در یک مقطع زمانی یا در یک دورۀ زمانی خاص مشاهده شوند
انهدام قطعیassured killواژههای مصوب فرهنگستانبه کار گرفتن مجموعهراهکارهایی که آسیب به دشمن را به حداکثر میرساند