قطعهفرهنگ انتشارات معین(قِ عِ) [ ع . قطعة ] (اِ.) 1 - پاره ای از هر چیز. 2 - حصه و بهره و قسمت . 3 - چند بیت هم وزن و هم قافیه است که قافیه را در مصراع اول بیت آن رعایت نکنند و در آن
قطعةدیکشنری عربی به فارسیذره , رقم دودويي , ريز ريز کردن , بريدن , جدا کردن , شکستن , تکه بزرگ يا کلفت وکوتاه (درمورد سنگ ويخ وچوب) , کنده , مقدار قابل توجه , بسي , بسيار , چندين , قوار
قطعهدیکشنری فارسی به عربیجزء , جزيرة , قدح , قطعة , کتلة , لجنة , لمسة , لوح الزجاج , لوح خشبي , مرور , موامرة
کابللغتنامه دهخداکابل . [ ب ُ ] (اِخ ) شهر مهم و پایتخت افغانستان در 43درجه و 30 دقیقه عرض شمالی و 69 درجه و 13 دقیقه ٔ طول شرقی ، در 1762 گزی فوق سطح دریا واقع در نجدی حاصلخیز
کملغتنامه دهخداکم . [ ک َ ] (ص ، ق ) اندک باشد که در مقابل بسیار است . (برهان ) (آنندراج ). اندک و قلیل . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ). قلیل . نذر. یسیر. اندک . نزیر.
طاق کسریلغتنامه دهخداطاق کسری . [ ق ِ ک ِ س را ] (اِخ ) مشهورترین بنائی که پادشاهان ساسانی ساخته اند. قصری است که ایرانیان طاق کسری یا ایوان کسری مینامند و هنوز ویرانه ٔ آن در محله
اثیرلغتنامه دهخدااثیر. [ اَ ] (اِخ ) اخسیکتی . از شعرای مائه ٔ ششم هَ .ق . عوفی در لباب الالباب ج 2 ص 224گوید:... شعر او آنچه هست مصنوع است و مطبوع و معانی او را ملک است و وقتی
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی دؤاد فرج بن جریربن ملک بن عبداﷲبن عبادبن سلام بن عبدهندبن لخم بن مالک بن قیض بن منعةبن برجان بن دوس بن الدّئل بن امیّةبن حذیفةب