قطعهفرهنگ انتشارات معین(قِ عِ) [ ع . قطعة ] (اِ.) 1 - پاره ای از هر چیز. 2 - حصه و بهره و قسمت . 3 - چند بیت هم وزن و هم قافیه است که قافیه را در مصراع اول بیت آن رعایت نکنند و در آن
قطعةدیکشنری عربی به فارسیذره , رقم دودويي , ريز ريز کردن , بريدن , جدا کردن , شکستن , تکه بزرگ يا کلفت وکوتاه (درمورد سنگ ويخ وچوب) , کنده , مقدار قابل توجه , بسي , بسيار , چندين , قوار
قطعهدیکشنری فارسی به عربیجزء , جزيرة , قدح , قطعة , کتلة , لجنة , لمسة , لوح الزجاج , لوح خشبي , مرور , موامرة
مقتطفدیکشنری عربی به فارسیبرگزيدن و جداکردن , گلچين کردن , قطعه ء منتخب , عصاره گرفتن , بيرون کشيدن , استخراج کردن , اقتباس کردن , شيره , عصاره , زبده , خلا صه
حاللغتنامه دهخداحال . (ع اِ) کیفیت . چگونگی . وضع. هیأت . گونه . شکل . جهت . بث ّ. دُبّة. دُب ّ. حالت . طبق . هِبّة. اهجورة. اهجیراء. اِهجیری . هجیر. هجّیرة. هجّیری ̍. طِب ْء.
کس ءلغتنامه دهخداکس ء. [ ک َس ْءْ ] (ع اِ) پاره ای از شب . ج ، کُسوء. (ناظم الاطباء). کس ء من اللیل ؛ای قطعة منه . (اقرب الموارد). || کس ء کل شی ٔ و کسؤه ؛ مؤخره . ج ، اکساء.
شواءةلغتنامه دهخداشواءة. [ ش ِ ءَ ] (ع اِ) قطعه ای از شواء. (از اقرب الموارد). یک قطعه گوشت کباب شده . (ناظم الاطباء). قطعه ای از بریانی . (مهذب الاسماء). و رجوع به شواء شود.
ضیاءالدینلغتنامه دهخداضیاءالدین . [ ءُ دد ] (اِخ ) محمود الکابلی (حکیم )... عوفی گوید: از احداث شعرا و افاضل ائمه در غزنین بنزدیک داعی اختلاط داشتی و بمجاورت او استیناسی حاصل آمدی و