قطرةدیکشنری عربی به فارسیقطره (چسبناک) , لکه , گلوله , حباب , ماليدن , لک انداختن , چکيدن , چکه کردن , چکانيدن , چکه , ژيگ , قطره , نقل , اب نبات , از قلم انداختن , افتادن , رهاکردن , انداختن , قطع مراوده
قطرهلغتنامه دهخداقطره . [ ق َ رَ / رِ ] (از ع ، اِ) یکی قطر. (منتهی الارب ). واحدة القطر،ای النقطة. (اقرب الموارد). پاره ٔ آب که از جائی چکد، و گره از تشبیهات آن است . (آنندراج ) : هر نفسی بر دل آن پاکزادچون گره قطره نبودش گشاد
قطرهفرهنگ فارسی عمید۱. یک چکه؛ چک؛ چکه.۲. یک دانه باران.۳. (پزشکی) نوعی داروی مایع که به مقدار یک چکه در چشم یا گوش ریخته میشود.⟨ قطرهقطره: چکهچکه: قطرهقطره جمع گردد وانگهی دریا شود.
خردقطرهلغتنامه دهخداخردقطره . [ خ ُ ق َ رَ / رِ ] (ص مرکب ) ریزه قطره ، چون : بارانی خردقطره . (یادداشت بخط مؤلف ).
سقطرهلغتنامه دهخداسقطره . [ س ُ ق ُ رَ ] (اِخ ) سقطرة = سقوطری = سقوطره معرب سکوتره که جزیره ای است در اقیانوس هند نزدیک عدن . متعلق به انگلستان قریب 130 کیلومتر طول و 40 کیلومتر عرض دارد. مرکز جزیره شهر تاماریده است . سکنه ٔ
قطرهلغتنامه دهخداقطره . [ ق َ رَ / رِ ] (از ع ، اِ) یکی قطر. (منتهی الارب ). واحدة القطر،ای النقطة. (اقرب الموارد). پاره ٔ آب که از جائی چکد، و گره از تشبیهات آن است . (آنندراج ) : هر نفسی بر دل آن پاکزادچون گره قطره نبودش گشاد
قطرهفرهنگ فارسی عمید۱. یک چکه؛ چک؛ چکه.۲. یک دانه باران.۳. (پزشکی) نوعی داروی مایع که به مقدار یک چکه در چشم یا گوش ریخته میشود.⟨ قطرهقطره: چکهچکه: قطرهقطره جمع گردد وانگهی دریا شود.
بزرگ قطرهلغتنامه دهخدابزرگ قطره . [ ب ُ زُ ق َ رَ / رِ ] (ص مرکب ) با دانه های درشت ، چنانکه در باران و جز آن از مایعات . قطره عظیم و درشت ، چنانکه در باران . (یادداشت بخط دهخدا).