قطب الدینلغتنامه دهخداقطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) محمودبن مسعود. رجوع به قطب الدین شیرازی (محمود...) شود.
قطب الدینلغتنامه دهخداقطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) دهی از دهستان تراکمه ٔ بخش کنگان شهرستان بوشهر واقع در 122 هزارگزی جنوب خاوری کنگان کنار راه فرعی لار به گله دار. موقع جغرافی
قطب الدینلغتنامه دهخداقطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) (ملک ...) وی در هنگامی که امیر مبارزالدین محمد کرمان را مستخلص کرد عازم خراسان شد و لشکری از ملک هرات خواست تا بدین وسیله بر
قطب الدین قیمازلغتنامه دهخداقطب الدین قیماز. [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) امیرالامرای المستضی ٔباﷲ بیست ویکمین خلیفه ٔ عباسی بود. مدت درازی امارت داشت . مردی دیندار و دوستدار علماء بود و سرانجام
قطب الدین تونیلغتنامه دهخداقطب الدین تونی . [ ق ُ بُدْ دی ن ِ تو ] (اِخ ) حیدر موسوی . از سادات جلیل القدر و عارفان معروف بوده و با چندین واسطه نسبش به عبداﷲبن موسی بن جعفر میرسد. وی سرسل
قطب الدین رازیلغتنامه دهخداقطب الدین رازی . [ ق ُ بُدْ دی ن ِ ] (اِخ ) محمدبن محمدبن ابی جعفر، مکنی به قطب الدین و قطب المحققین . از اکابر علمای نامی اسلامی است ، و در کلمات بزرگان به علا
قطب الدین راوندیلغتنامه دهخداقطب الدین راوندی . [ ق ُ بُدْ دی ن ِ وَ ] (اِخ ) سعیدبن هبةاﷲبن حسن ، مکنی به ابومحسن یا ابوالحسین . از علماء و محدثان و مفسران بزرگ شیعه است . وی از شیخ طبرسی
قطب الدین نسفیلغتنامه دهخداقطب الدین نسفی . [ ق ُ بُدْ دی ن ِ ن َ س َ ] (اِخ ) طبیب . وی مهارتی بیش از طبیبان عصر خویش داشت ، و از اطرافیان خاص سلطان سعید بود. پس از قتل وی چندی در زندان
قطب الدین قیمازلغتنامه دهخداقطب الدین قیماز. [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) امیرالامرای المستضی ٔباﷲ بیست ویکمین خلیفه ٔ عباسی بود. مدت درازی امارت داشت . مردی دیندار و دوستدار علماء بود و سرانجام
قطب الدین تونیلغتنامه دهخداقطب الدین تونی . [ ق ُ بُدْ دی ن ِ تو ] (اِخ ) حیدر موسوی . از سادات جلیل القدر و عارفان معروف بوده و با چندین واسطه نسبش به عبداﷲبن موسی بن جعفر میرسد. وی سرسل
قطب الدین رازیلغتنامه دهخداقطب الدین رازی . [ ق ُ بُدْ دی ن ِ ] (اِخ ) محمدبن محمدبن ابی جعفر، مکنی به قطب الدین و قطب المحققین . از اکابر علمای نامی اسلامی است ، و در کلمات بزرگان به علا
قطب الدین راوندیلغتنامه دهخداقطب الدین راوندی . [ ق ُ بُدْ دی ن ِ وَ ] (اِخ ) سعیدبن هبةاﷲبن حسن ، مکنی به ابومحسن یا ابوالحسین . از علماء و محدثان و مفسران بزرگ شیعه است . وی از شیخ طبرسی
قطب الدین نسفیلغتنامه دهخداقطب الدین نسفی . [ ق ُ بُدْ دی ن ِ ن َ س َ ] (اِخ ) طبیب . وی مهارتی بیش از طبیبان عصر خویش داشت ، و از اطرافیان خاص سلطان سعید بود. پس از قتل وی چندی در زندان