قطانةلغتنامه دهخداقطانة. [ ق َ ن َ ] (اِخ ) شهری است به جزیره ٔ صقلیّه (سیسیل ) که گروهی از شهداء تابعین در حدود سی تن در مقبره ٔ شرقی آن به خاک رفته اند. و بین قطانة و قصریانه د
قتانةلغتنامه دهخداقتانة. [ ق َن َ ] (ع مص ) اندک طعام گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). کم خوار شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ): قَتُن َ الرجل قتا
قاطنةلغتنامه دهخداقاطنة. [ ن َ ] (اِخ ) شهری در جلیل که عیسی نخستین معجزه ٔ خویش مبنی بر تبدیل آب به شراب را در آنجا انجام داده : چون آب را شراب کرد در قاطنه ٔ جلیل ، و در سیم رو
دیگلغتنامه دهخدادیگ . (اِ) ظرفی که در آن چیزی پزند. (برهان ). از مس سازند و در آن طعام پزند و در حمامها برای گرم کردن آب در خزینه نصب کنند . (انجمن آرا) (آنندراج ). ظرفی خواه م
ابوالقاسملغتنامه دهخداابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) محمد المعتمد علی اﷲبن ابی عمرو عبّاد المعتضد باﷲبن الظافر المؤید باﷲ ابی القاسم محمد قاضی اشبیلیه ابن ابی الولید اسماعیل بن
trainsدیکشنری انگلیسی به فارسیقطارها، قطار، سلسله، رشته، دنباله، تله، دم، ازار، متلزمین، نظم، ترتیب، سلسله وقایع توالی، فریب اغفال، ورزش کردن، تعلیم دادن، مشق کردن، تربیت کردن، پروردن، ورزید
غانهلغتنامه دهخداغانه . [ ن َ ] (اِخ ) نام شهری است در حدود یمن . گویند خاک آن شهر طلا دارد زیرا که خاکروبه ٔ آن رامیشویند سونش طلا برمی آید. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) : و