قطاقطالغتنامه دهخداقطاقطا. [ ق َ ق َ ] (ع اِ صوت ) حکایت آواز قطا. (اقرب الموارد). رجوع به قطا و قطاة شود.
قطاقطلغتنامه دهخداقطاقط. [ ق َ ق ِ ] (اِخ ) نام موضعی است ، و در اشعار بعضی شاعران عرب از آن یاد شده است . (معجم البلدان ).
قطقطانةلغتنامه دهخداقطقطانة. [ ق ُ ق ُ ن َ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک کوفه در طف ، و زندان نعمان بن منذر بدانجاست . (معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
قطولغتنامه دهخداقطو. [ ق َطْوْ ] (ع مص ) گران رفتار شدن . || آواز کردن مرغ سنگخوار تنها قطاقطاء (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قطا القطا؛ صوتت وحدها بقولها قطاقطا. (اقرب الموار
اصدقلغتنامه دهخدااصدق . [ اَ دَ ] (ع ن تف ) راست تر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || راستگوتر. (ناظم الاطباء). راستگوی تر. صادق تر. ازدق :السیف اصدق انباءً من الکتب . متنبی .و فی
قطاةلغتنامه دهخداقطاة. [ ق َ ] (ع اِ) سرین . (منتهی الارب ). عجز. (اقرب الموارد). || مابین هر دو ران . (منتهی الارب ). مابین الورکین . (اقرب الموارد). || جای نشستن ردیف از ستور.
بلند شدنلغتنامه دهخدابلند شدن . [ ب ُ ل َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) افراخته شدن (شمشیر). (ناظم الاطباء). || افراخته شدن (بنا و جز آن ). (فرهنگ فارسی معین ). مرتفع شدن . (آنندراج ). بالا گ
قطاقطلغتنامه دهخداقطاقط. [ ق َ ق ِ ] (اِخ ) نام موضعی است ، و در اشعار بعضی شاعران عرب از آن یاد شده است . (معجم البلدان ).