ریسه شدنلغتنامه دهخداریسه شدن . [ س َ / س ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پی درپی رفتن بجایی . عده ٔ بسیاری دنبال یکدیگر جای گرفتن . قطار شدن . در پی هم افتاده خطی تشکیل دادن . (یادداشت مؤلف
رجلغتنامه دهخدارج . [ رَ ] (اِ) صف . رسته . رده . رجه . قطار. (ناظم الاطباء). ردیف . راسته . رگه . مردف . (یادداشت مرحوم دهخدا). رژه : نه در بذل تو ذل امتناعست نه در بِرّ تو ر
سامانۀ هشدار خودکارautomatic warning system, AWSواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای که در هنگام نزدیک شدن قطار به تقاطع و نقاط دارای محدودیت سرعت بهصورت دیداری و شنیداری به راننده هشدار میدهد