قطارةلغتنامه دهخداقطارة. [ ق ُ رَ ] (ع اِ) چکیده از خون و جز آن . (منتهی الارب ). چکیده ٔ هر چیزی . || آب اندک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
قطارهای روبهروopposing trainsواژههای مصوب فرهنگستانقطارهایی که در مسیرهای یکخطه به سمت یکدیگر حرکت میکنند
تلاقی قطارهاtrain meet, train crossingواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در هنگام حرکت همزمان دو قطار در جهت مخالف یکدیگر روی میدهد و در آن یکی از قطارها در خط کناری توقف میکند تا قطار دیگر بتواند عبور کند متـ . تلاقی
قطارةلغتنامه دهخداقطارة. [ ق ُ رَ ] (ع اِ) چکیده از خون و جز آن . (منتهی الارب ). چکیده ٔ هر چیزی . || آب اندک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
trainsدیکشنری انگلیسی به فارسیقطارها، قطار، سلسله، رشته، دنباله، تله، دم، ازار، متلزمین، نظم، ترتیب، سلسله وقایع توالی، فریب اغفال، ورزش کردن، تعلیم دادن، مشق کردن، تربیت کردن، پروردن، ورزید