قطالغتنامه دهخداقطا. [ ق َ ] (ع اِ) مرغی است که به فارسی آن را سنگخوار گویند، و گویند که آواز کردن قطا، در بیابان مسافران را دلیل باشد بر اینکه در اینجا آب است . (آنندراج ). ||
قطعفرهنگ انتشارات معین( ~ .) [ ع . ] (اِ.) 1 - برش ، پاره . 2 - اندازة طول و عرض چیزی . 3 - جزم ، یقین .
قطعدیکشنری عربی به فارسیحکاکي , بريدن , ارواره , دهان , لب ولوچه , گسيختن , گسستن , چيدن , زدن , پاره کردن , قطع کردن , کم کردن , تراش دادن (الماس وغيره) , عبور کردن , گذاشتن , برش , چ
قطاقطالغتنامه دهخداقطاقطا. [ ق َ ق َ ] (ع اِ صوت ) حکایت آواز قطا. (اقرب الموارد). رجوع به قطا و قطاة شود.
قطاةلغتنامه دهخداقطاة. [ ق َ ] (ع اِ) سرین . (منتهی الارب ). عجز. (اقرب الموارد). || مابین هر دو ران . (منتهی الارب ). مابین الورکین . (اقرب الموارد). || جای نشستن ردیف از ستور.