قضیبلغتنامه دهخداقضیب . [ ق َ ] (اِخ ) (یوم الَ ...) روزی است تاریخی میان حارث و کنده که در وادی قضیب اتفاق افتاد. در این وادی اشعث بن قیس اسیر شده و درباره ٔ آن مثل زنند:سال قض
قضیبلغتنامه دهخداقضیب . [ ق َ ] (اِخ ) مردی است از بنی ضبه که برای هیچ چیز بیتابی و ناشکیبائی نمیکرد، و در صبر و بردباری به وی مثل زنند و گویند: هو اصبر من قضیب . (اقرب الموارد)
قضیبلغتنامه دهخداقضیب . [ ق َ ] (اِخ ) نام خرمافروشی است دربحرین که از شخصی زنبیلی خرما خرید و در آن بدره ای زر بود. آن شخص برای گرفتن بدره ٔ خود به وی مراجعه کرد و آن را پس گرف
قضیبلغتنامه دهخداقضیب . [ ق َ ] (ع اِ) شاخ درخت . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). الغصن المقطوع . (اقرب الموارد) : نی گشته قضیب خیزرانیش خیری شده رنگ ارغوانیش . نظامی .جمع آن قضب
ابن قضیب البانلغتنامه دهخداابن قضیب البان . [ اِ ن ُ ق َ بِل ْ ] (اِخ ) محمدبن عبدالقادربن محمد حجازی حلبی حنفی . ادیبی فاضل ، و پدر او نقیب اشراف حلب بوده . مولد محمد مکه ٔ معظمه 1001 هَ
ابن قضیب البانلغتنامه دهخداابن قضیب البان . [ اِ ن ُ ق َ بِل ْ ] (اِخ ) السید عبداﷲبن محمد حجازی . از متأخرین شعرای عرب . قصیده ٔ دالیّه ٔ او در مدح رسول صلوات اﷲعلیه مشهورو سایر اشعار ا
وادی قضیبلغتنامه دهخداوادی قضیب .[ ی ِ ق َ ] (اِخ ) وادی القضیب . موضعی است که یکی از جنگهای مهم عرب در آن اتفاق افتاد. (از معجم البلدان ). رجوع به قضیب در معجم البلدان و وادی القضیب
ابن قضیب البانلغتنامه دهخداابن قضیب البان . [ اِ ن ُ ق َ بِل ْ ] (اِخ ) محمدبن عبدالقادربن محمد حجازی حلبی حنفی . ادیبی فاضل ، و پدر او نقیب اشراف حلب بوده . مولد محمد مکه ٔ معظمه 1001 هَ
ابن قضیب البانلغتنامه دهخداابن قضیب البان . [ اِ ن ُ ق َ بِل ْ ] (اِخ ) السید عبداﷲبن محمد حجازی . از متأخرین شعرای عرب . قصیده ٔ دالیّه ٔ او در مدح رسول صلوات اﷲعلیه مشهورو سایر اشعار ا
وادی قضیبلغتنامه دهخداوادی قضیب .[ ی ِ ق َ ] (اِخ ) وادی القضیب . موضعی است که یکی از جنگهای مهم عرب در آن اتفاق افتاد. (از معجم البلدان ). رجوع به قضیب در معجم البلدان و وادی القضیب
وادی القضیبلغتنامه دهخداوادی القضیب . [ دِل ْ ق َ ] (اِخ ) وادی قضیب . موضعی است که یکی از جنگهای عرب در آن اتفاق افتاده است . (از معجم البلدان ). رجوع به وادی قضیب شود.