قضبانلغتنامه دهخداقضبان . [ق ِ ] (ع اِ) ج ِ قضیب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).شمشیر لطیف . (اقرب الموارد). تیغ بران : ومارصع من الوشح و المناطق و القلانس و القفازات و القضبان
غضبانلغتنامه دهخداغضبان . [ غ َ ] (اِ) سنگی را گویند که در منجنیق گذارند، و به جانب خصم اندازند. (برهان قاطع). سنگی که از منجنیق به سوی قلعه ٔ خصم اندازند. (غیاث اللغات ) (آنندرا
غضبانلغتنامه دهخداغضبان . [ غ َ ] (اِخ ) ابن القبعثری شیبانی . از بزرگان قوم خود بود و اسب سوار و شجاع و کریم و بخشنده و فصیح و بلیغ بود. ظاهراً وی علیه حکومت وقت قیام کرده و از
غضبانلغتنامه دهخداغضبان . [ غ َ ] (اِخ ) الیاس افندی . او راست : کتاب تاریخ طبیعی انسان که از نشوء و ترقی انسان از آغاز آفرینش بحث میکند و این کتاب از زبان فرانسوی به عربی ترجمه
فسقینلغتنامه دهخدافسقین . [ ] (معرب ، اِ) به یونانی فروع است و به معنی قضبان الکرور نیز هست . (فهرست مخزن الادویه ).
شوشلغتنامه دهخداشوش . [ ش َ / شُو ] (اِ) شاخهای درخت انگور و به عربی قضبان . (برهان ) (رشیدی ).شاخهای درخت انگور. (انجمن آرا) (آنندراج ): قضبان ؛ شوش . (السامی فی الاسامی ). ||
قضیبفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (زیستشناسی) آلت تناسلی مرد.۲. [جمع: قضبان] شاخۀ درخت.۳. شاخۀ بریدهشده که بهعنوان چوبدستی مورد استفاده قرار بگیرد.۴. شمشیر.