قصه پردازفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهکسی که قصهای را بهتفصیل بیان میکند؛ قصهپردازنده؛ داستانسرا.
قصةدیکشنری عربی به فارسیافسانه , قصه , داستان , اختراع , جعل , خيال , وهم , دروغ , فريب , بهانه , روايت , شرح , حکايت , نقل , گزارش , طبقه , اشکوب , داستان گفتن , بصورت داستان در اوردن
افسانه گوییلغتنامه دهخداافسانه گویی . [ اَ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) نقل گویی . قصه گوئی . (ناظم الاطباء). قصه پردازی . حکایت سازی . عمل افسانه گوی : همه کارشان شوخی و دلبری گه افسانه گ
داستان پرداختنلغتنامه دهخداداستان پرداختن . [ پ َ ت َ ] (مص مرکب ) قصه کردن . حدیث کردن . افسانه گفتن . حکایت گفتن : داستان نقش پردازی بمشق سادگی میتوان پرداخت خطبر صفحه ٔ نیرنگ زن .ظهوری
رمانلغتنامه دهخدارمان . [ رُ ] (فرانسوی ، اِ) کتاب قصه و افسانه که عموماً واقعات ممکنه است برخلاف افسانه های قدیم که بیشتر محالات بوده . (فرهنگ نظام ). رمان سابقاً به نوشته ها و
ناردلغتنامه دهخدانارد. [ رَ ] (اِخ ) به زبان هندی نام یکی از حکما و مرتاضان هندوستان باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ) (جهانگیری ) (فرهنگ نظام ). مأخوذ از سنسکریت ، نام یکی از دانا