کشیدگیلغتنامه دهخداکشیدگی . [ ک َ / ک ِ دَ / دِ ] (حامص ) حالت کشیده . تمدد. کشش . || رنج . دردمندی . || آزردگی . افسردگی . (ناظم الاطباء). || درازی . (یادداشت مؤلف ). || انقباض : درد پشت پدید آید بسبب
درهم کشیدگیلغتنامه دهخدادرهم کشیدگی . [ دَ هََ ک َ / ک ِ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) تقلص و کوتاه شدگی و پرچینی . (ناظم الاطباء). جعن ، درهم کشیدگی و فروهشتگی در پوست و جسم . (منتهی الارب ).
قصدیرلغتنامه دهخداقصدیر. [ ق َ ] (ع اِ) جسمی معدنی است که با آن دو فلز لحیم کنند و اندایند. (اقرب الموارد). قزدیر. رصاص و قلعی . (ناظم الاطباء). این کلمه معرب است . (اقرب الموارد).
متعمددیکشنری عربی به فارسیتعمد کردن , عمدا انجام دادن , عمدي , تعمدا , تعمق کردن , سنجيدن , انديشه کردن , کنکاش کردن , قصدي
یلنبولغتنامه دهخدایلنبو. [ ی َ لَم ْ ] (اِ) (اصطلاح عامیانه ) یلمبو. رفتن و آمدن بی قصدی . بی کاری به هرجای رفتن . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یلمبو شود.- یلنبو زدن ؛ یلمبو زدن . بی کاری و بی نتیجه ای و بی قصدی گردیدن . (یادداشت مؤلف ).
قصدیرلغتنامه دهخداقصدیر. [ ق َ ] (ع اِ) جسمی معدنی است که با آن دو فلز لحیم کنند و اندایند. (اقرب الموارد). قزدیر. رصاص و قلعی . (ناظم الاطباء). این کلمه معرب است . (اقرب الموارد).
مقصدیلغتنامه دهخدامقصدی . [ م َ ص َ ](اِخ ) از شاعران و طبیبان و از مردم ساوه بود.به قول مؤلف تذکره ٔ صبح گلشن «درنظم ید بیضا می نمود و ازحذاقت طب رونق بازار مسیحی هم می افزود». از اوست :خواهم که کسی حال مرا پیش تو گویداما چه کنم بیکسم و هیچکسم نیست .و نیز:تو کاری کن که مردم آ