قصدیرلغتنامه دهخداقصدیر. [ ق َ ] (ع اِ) جسمی معدنی است که با آن دو فلز لحیم کنند و اندایند. (اقرب الموارد). قزدیر. رصاص و قلعی . (ناظم الاطباء). این کلمه معرب است . (اقرب الموارد
قصدیرلغتنامه دهخداقصدیر. [ ق َ ] (ع اِ) جسمی معدنی است که با آن دو فلز لحیم کنند و اندایند. (اقرب الموارد). قزدیر. رصاص و قلعی . (ناظم الاطباء). این کلمه معرب است . (اقرب الموارد
هم آهنگیلغتنامه دهخداهم آهنگی . [ هََ هََ ] (حامص مرکب ) هم قصدی . همراهی . موافقت . (یادداشت مؤلف ) : در آن پرده که شیرین ساختی سازهم آهنگیش کردی شه به آواز. نظامی .رجوع به هم آهن
پارتی بازیلغتنامه دهخداپارتی بازی . (حامص مرکب ) (از پارتی کلمه ٔ فرانسوی و بازی فارسی ) تعصب و دسته بندی پیش بردن قصدی را.