قصداًلغتنامه دهخداقصداً. [ ق َ دَن ْ ] (ع ق ) عمداً. از روی عمد و قصد.از قصد. در برابر سهواً. به قصد. رجوع به قصد شود.
قصدارلغتنامه دهخداقصدار. [ ق ُ ] (اِخ ) قصبه ای است در ناحیه ای که بدان طوران گویند. و دارای روستا و باغهای انگور و انار و میوه جات فراوان است . (معجم البلدان ).
قصدارلغتنامه دهخداقصدار. [ ق ُ ] (اِخ ) نام ناحیه ای است مشهور نزدیک غزنه که جزو کشور هندوستان محسوب میشود. ابونضر عتبی در کتاب یمینی گوید: قصدار از نواحی سند است و این گفته درست
قصداریلغتنامه دهخداقصداری . [ ق َ ] (اِخ ) جعفربن خطاب ، مکنی به ابومحمد. از محدثان است . وی در بلخ سکونت کرد و از ابوالفضل عبدالصمدبن محمدبن نصیر عاصمی حدیث شنید. از او ابوالفتوح
قصداریلغتنامه دهخداقصداری . [ ق ُ ] (ص نسبی ) نسبت است به قصدار. (لباب الانساب ). رجوع به قصدار شود.
قصداللغتنامه دهخداقصدال . [ ق َ ] (اِخ ) موضعی است که از آنجا عنبر آورند. (منتهی الارب ). و شاید مصحف قصدار باشد.
قصدارلغتنامه دهخداقصدار. [ ق ُ ] (اِخ ) قصبه ای است در ناحیه ای که بدان طوران گویند. و دارای روستا و باغهای انگور و انار و میوه جات فراوان است . (معجم البلدان ).
قصدارلغتنامه دهخداقصدار. [ ق ُ ] (اِخ ) نام ناحیه ای است مشهور نزدیک غزنه که جزو کشور هندوستان محسوب میشود. ابونضر عتبی در کتاب یمینی گوید: قصدار از نواحی سند است و این گفته درست
قصداریلغتنامه دهخداقصداری . [ ق َ ] (اِخ ) جعفربن خطاب ، مکنی به ابومحمد. از محدثان است . وی در بلخ سکونت کرد و از ابوالفضل عبدالصمدبن محمدبن نصیر عاصمی حدیث شنید. از او ابوالفتوح
قصداریلغتنامه دهخداقصداری . [ ق ُ ] (ص نسبی ) نسبت است به قصدار. (لباب الانساب ). رجوع به قصدار شود.
قصداللغتنامه دهخداقصدال . [ ق َ ] (اِخ ) موضعی است که از آنجا عنبر آورند. (منتهی الارب ). و شاید مصحف قصدار باشد.