کسبهلغتنامه دهخداکسبه . [ ک َ ب َ ] (اِخ ) جایی است [ به ماوراءالنهر] با کشت و برز بسیار. (حدود العالم ). قریه ای است از قرای نسف دارای منبر و بازار و نسبت بدان کسبوی باشد. (یادداشت مؤلف ) (از معجم البلدان ) : از فعل زشت و سیرت ناخوب همسری با دیو ابوالمظفرخرکن
کسبهلغتنامه دهخداکسبه . [ ک ُ ب َ ] (اِخ ) نام قریه ای از نخشب است . (آنندراج ) (انجمن آرا). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
کسبهلغتنامه دهخداکسبه . [ ک ُ ب َ / ب ِ ] (اِ) کسب . کنجاره را گویند و آن باقیمانده و ثفل تخمهایی باشد که روغن آن را گرفته باشند. (برهان ). ثفل چیزی باشد روغن گرفته . (انجمن آرا) (از آنندراج ). کنجاره . (جهانگیری ) (صحاح الفرس ). کنجار. (صحاح الفرس ). آنچه از
قصبهلغتنامه دهخداقصبه . [ ق َ ص َ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گاوکان بخش جبال بارز شهرستان جیرفت واقع در 69000 گزی جنوب خاوری راه مالرو مسکون و 15000 گزی جنوب راه مالرو مسکون به کروک . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیر. سکنه
قصبهلغتنامه دهخداقصبه . [ ق َ ص َ ب ِ ] (اِخ ) دهی جزء بخش شهریار شهرستان تهران واقع در 6 هزارگزی جنوب باختر علیشاه عوض . این ده در جلگه قرار گرفته و هوائی معتدل دارد. سکنه ٔ آن 299 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلات و چغ
قصبهفرهنگ فارسی معین(قَ صَ بِ) [ ع . قصبة ] (اِ.) آبادی بزرگ که از چند ده تشکیل شده باشد. ج . قصبات .
قصبهلغتنامه دهخداقصبه . [ ق َ ص َ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گاوکان بخش جبال بارز شهرستان جیرفت واقع در 69000 گزی جنوب خاوری راه مالرو مسکون و 15000 گزی جنوب راه مالرو مسکون به کروک . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیر. سکنه
قصبهلغتنامه دهخداقصبه . [ ق َ ص َ ب ِ ] (اِخ ) دهی جزء بخش شهریار شهرستان تهران واقع در 6 هزارگزی جنوب باختر علیشاه عوض . این ده در جلگه قرار گرفته و هوائی معتدل دارد. سکنه ٔ آن 299 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلات و چغ