قصبهلغتنامه دهخداقصبه . [ ق َ ص َ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گاوکان بخش جبال بارز شهرستان جیرفت واقع در 69000 گزی جنوب خاوری راه مالرو مسکون و 15000 گزی جنوب راه مالرو مسکون به
قصبهلغتنامه دهخداقصبه . [ ق َ ص َ ب ِ ] (اِخ ) دهی جزء بخش شهریار شهرستان تهران واقع در 6 هزارگزی جنوب باختر علیشاه عوض . این ده در جلگه قرار گرفته و هوائی معتدل دارد. سکنه ٔ آن
قصبةلغتنامه دهخداقصبة. [ ق َ ص َ ب َ ] (ع اِ) واحد طول . آملی گوید: دومین آلت مشهوره ٔ مساحت است و آن را باب نیز خوانند به ذراع الید هشت ذراع باشد و به ذراع هاشمی شش و به ذراع ج
قصبةلغتنامه دهخداقصبة. [ ق َ ص َ ب َ ] (ع اِ) بندآب . یکی قِصاب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قِصاب شود. || یکی قَصَب . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). یک نی . (مهذب ا
قصبةلغتنامه دهخداقصبة. [ ق َ ص ِ ب َ ] (ع ص ) بسیارکلک . بسیارنی : ارض قصبه ؛ زمین بسیارنی و بسیارکلک . (منتهی الارب ).
قصبه ٔ کبریلغتنامه دهخداقصبه ٔ کبری . [ ق َ ص َ ب َ / ب ِ ی ِ ک ُ را ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در طرف انسی ساق واقع و آن را جسمی و دو سر است . جسم آن سه سطح و سه کنار دارد که در اسم با