قصاریلغتنامه دهخداقصاری . [ ق َص ْ صا ] (اِخ ) احمدبن محمدبن ابراهیم خوارزمی ، مکنی به ابوطاهر. از محدثان است که به بغداد سکونت گزید و از طرف دیوان بغداد به غزنه فرستاده شده . وی
قصاریلغتنامه دهخداقصاری . [ ق َص ْ صا ] (اِخ ) سلیمان بن محمدبن حسن . از فقیهان فاضل و از مردم کرخ است که از ابوبکر محمدبن احمدبن حسن بن باجه ٔ ابهری روایت شنیده و از او ابوسعد س
قصاریلغتنامه دهخداقصاری . [ ق َص ْ صا ] (اِخ ) محمدبن ابوسعیدبن محمد درغانی بزار، مکنی به ابوبکر. از فقیهان شافعی است . وی نزد ابوالمظفر سمعانی و ابوالقاسم زاهری و جز ایشان فقه ر
قصاریلغتنامه دهخداقصاری . [ ق َص ْ صا ] (ص نسبی ) نسبت است به سکه ٔ مشهور در مرو که بدان سکه ٔ قصارین گویند و محمدبن ابوسعید قصاری بدان منسوب است . (لباب الانساب ). رجوع به قصاری
قصاریلغتنامه دهخداقصاری . [ ق َص ْ صا ] (ص نسبی ) نسبت است به قَصّار. (لباب الانساب ). رجوع به قصار شود.
قصاریانلغتنامه دهخداقصاریان .[ ق َص ْ صا ] (اِخ ) فرقه ای هستند از صوفیه ، و آنان را ملامتیان یا حمدونیان نیز خوانند. این فرقه بر طریقت ابوصالح حمدون بن احمدبن عمارة قصار هستند. (ک
اشنان قصارینلغتنامه دهخدااشنان قصارین . [ اُ ن ِ ق َص ْ صا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غاسولی است که بدان جامه ها شویند و لاک را به آن حل کنند تا بتوان بدان نوشت . (مفردات ابن البیطار).
قناریگویش اصفهانی تکیه ای: qanâri طاری: qanâri طامه ای: qenâri طرقی: qanâri کشه ای: qanâri نطنزی: qanâri
قصاریانلغتنامه دهخداقصاریان .[ ق َص ْ صا ] (اِخ ) فرقه ای هستند از صوفیه ، و آنان را ملامتیان یا حمدونیان نیز خوانند. این فرقه بر طریقت ابوصالح حمدون بن احمدبن عمارة قصار هستند. (ک
اشنان قصارینلغتنامه دهخدااشنان قصارین . [ اُ ن ِ ق َص ْ صا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غاسولی است که بدان جامه ها شویند و لاک را به آن حل کنند تا بتوان بدان نوشت . (مفردات ابن البیطار).
شغارفرهنگ انتشارات معین(شُ) (اِ.) خاکستر و بقایای حاصل از سوختن اشنان قصارین که حاوی مقداری کربنات پتاسیم است و به همین جهت در صابون سازی به کار می رود؛ سنگ گازران ، حجرلوقواغرافس .