قصابی کردنلغتنامه دهخداقصابی کردن . [ ق َص ْ صا ک َ دَ ] (مص مرکب ) به شغل قصابی پرداختن . رجوع به قصاب شود.
پوست بیرون کردنلغتنامه دهخداپوست بیرون کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پوست انداختن . || تسلیخ . پوست بردن . پوست کندن : دشمنانت را فلک دم داد و بیرون کرد پوست این کند ناچار قصابی که بز را بر
چرخ گوشت کوبیلغتنامه دهخداچرخ گوشت کوبی . [ چ َ خ ِ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چرخ گوشت خردکنی . دستگاهی فلزی مخصوص کوبیدن و خرد کردن گوشت که در اغلب دکانهای قصابی و خانه ها مورد استفاده
تقاسملغتنامه دهخداتقاسم . [ ت َ س ُ ] (ع مص ) باهم وابخشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || میان خود بخش کردن مال را.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مال بخش کردن . (آنندراج ).