قصابانلغتنامه دهخداقصابان . [ ق َص ْ صا ] (اِخ ) دهی است از دهستان عرب خانه ٔ بخش شوسف شهرستان بیرجند در 7 هزارگزی شمال باختری خوسف و 12 هزارگزی باختر جاده ٔ شوسه ٔ عمومی مشهد به زاهدان . موقع جغرافیائی آن کوهستانی و گرمسیر است
چشمه قصابانلغتنامه دهخداچشمه قصابان . [ چ َم َ ق َص ْ صا ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «دهی است از دهات همدان و ملک مرحوم ملاولی اﷲ است که از معاریف عرفای عصر خود بود». (از مرآت البلدان ج 4 ص 243). و در فرهنگ جغرافیایی آمده است
قیسبانلغتنامه دهخداقیسبان . [ ق َ س َ ] (ع ص ) ذکر قیسبان ؛ نره ٔ سخت و درشت و سطبر. (منتهی الارب ).
کسبانلغتنامه دهخداکسبان . [ ] (اِخ ) شهری است به ناحیت کرمان با چاههای بسیار که آب از آن خورند و کشت و برز برآب چاه کنند و نعمتی فراخ و هوائی معتدل دارد. (از حدود العالم ).
قصبانیلغتنامه دهخداقصبانی . [ ق َ ص َ ] (اِخ ) مذکوربن سلیمان محزمی ، مکنی به ابونصر. از محدثان است . وی از خالدبن مخلد و زکری بن عدی روایت کند و از او محمدبن مخلد و دیگران روایت دارند. او در صفر سال 263 هَ . ق . وفات یافت . (لباب الانساب ).
چشمه قصابانلغتنامه دهخداچشمه قصابان . [ چ َم َ ق َص ْ صا ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «دهی است از دهات همدان و ملک مرحوم ملاولی اﷲ است که از معاریف عرفای عصر خود بود». (از مرآت البلدان ج 4 ص 243). و در فرهنگ جغرافیایی آمده است
دوشماللغتنامه دهخدادوشمال . (اِ) پارچه ٔ دستمالی که قصابان استعمال کنند. (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).
قصاب خانهلغتنامه دهخداقصاب خانه . [ ق َص ْ صا ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جائی که در آن گوسفندان را ذبح میکنند. (ناظم الاطباء). سلاخ خانه و مسلخ . || جامعه ٔ قصابان . اجتماع قصابان . || دکان قصاب . (آنندراج ).
چشمه قصابانلغتنامه دهخداچشمه قصابان . [ چ َم َ ق َص ْ صا ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «دهی است از دهات همدان و ملک مرحوم ملاولی اﷲ است که از معاریف عرفای عصر خود بود». (از مرآت البلدان ج 4 ص 243). و در فرهنگ جغرافیایی آمده است