قشاشلغتنامه دهخداقشاش . [ ق ُ ] (ع اِ) افتاده و تراشه ٔ چیزی . || بانگ و آواز پوست مارچون با هم ساید. (منتهی الارب ). رجوع به قشیش شود.
قشاشلغتنامه دهخداقشاش . [ ق َش ْ شا ] (ع ص ) آنکه از هر جائی چیزی همی جوید و همی خورد. (مهذب الاسماء). کسی که از این جای واز آنجای خورد. || گدا. (ناظم الاطباء).
قشاشیلغتنامه دهخداقشاشی . [ ق َش ْ شا ] (اِخ ) صفی الدین احمد دجانی (1583 - 1660 م .). یکی از صوفیان است . اصل وی از دجانه ٔ قدس است . او به یمن کوچ کرد و از قریب صد تن از شیوخ ع
قشاشلغتنامه دهخداقشاش . [ ق ُ ] (ع اِ) افتاده و تراشه ٔ چیزی . || بانگ و آواز پوست مارچون با هم ساید. (منتهی الارب ). رجوع به قشیش شود.
قشاشلغتنامه دهخداقشاش . [ ق َش ْ شا ] (ع ص ) آنکه از هر جائی چیزی همی جوید و همی خورد. (مهذب الاسماء). کسی که از این جای واز آنجای خورد. || گدا. (ناظم الاطباء).
قشاشیلغتنامه دهخداقشاشی . [ ق َش ْ شا ] (اِخ ) صفی الدین احمد دجانی (1583 - 1660 م .). یکی از صوفیان است . اصل وی از دجانه ٔ قدس است . او به یمن کوچ کرد و از قریب صد تن از شیوخ ع