قشو کردنلغتنامه دهخداقشو کردن . [ ق َ ش َ / شُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) خاراندن پشت ستور با قشو. رجوع به قشو شود.
قشو کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ن، تیمار کردن حیوانات، دوشیدن، علوفه دادن، بهچرا بردن، چرا کردن
ramدیکشنری انگلیسی به فارسیرم، قوچ، دژکوب، کلاف، گوسفند نر، تلمبه، کلوخ کوب، کوبیدن، فرو بردن، بنقطه مقصود رسانیدن، سنبه زدن، بادژکوب خراب کردن، سفت کردن
تیمار کردنلغتنامه دهخداتیمار کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب )پرستاری کردن . (از ناظم الاطباء). تعهد و غمخواری و حراست و مواظبت حال کسی کردن . توجه و مراقبت کردن ازکسی یا بیماری یا چیزی :