قدغلغتنامه دهخداقدغ . [ ق َ دَ ] (اِ) ظرف و پیاله که از شاخ گاو سازند و بدان شراب خورند. (از برهان ) (آنندراج ).
قدغلغتنامه دهخداقدغ . [ ق ُ دُ] (ع اِ) پای . || سرانگشت پای تا پاشنه . || سابقه ٔ چیزی از خیر و شر. (آنندراج ).
قرهدلغتنامه دهخداقرهد. [ ق ُ هَُ ] (ع ص ) نازک پرگوشت شگرف اندام . || نازپرورده ٔ خوش عیش . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
قشادةلغتنامه دهخداقشادة. [ ق ُ دَ ] (ع اِ) دُرد مسکه و ته نشین آن چون با پست و خرما پخته شوند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (ص ) شتر ماده ٔ پیر بسیارشیر. || سرشیر تنک . (
قشدلغتنامه دهخداقشد. [ ق َ ] (ع مص ) برهنه کردن و وانمودن . (منتهی الارب ). قشط. (اقرب الموارد). گویند: قشد؛ برهنه کرد او را و وانمود. (منتهی الارب ). رجوع به قشط شود.
قدغلغتنامه دهخداقدغ . [ ق َ دَ ] (اِ) ظرف و پیاله که از شاخ گاو سازند و بدان شراب خورند. (از برهان ) (آنندراج ).
قدغلغتنامه دهخداقدغ . [ ق ُ دُ] (ع اِ) پای . || سرانگشت پای تا پاشنه . || سابقه ٔ چیزی از خیر و شر. (آنندراج ).
قرهدلغتنامه دهخداقرهد. [ ق ُ هَُ ] (ع ص ) نازک پرگوشت شگرف اندام . || نازپرورده ٔ خوش عیش . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
قشادةلغتنامه دهخداقشادة. [ ق ُ دَ ] (ع اِ) دُرد مسکه و ته نشین آن چون با پست و خرما پخته شوند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (ص ) شتر ماده ٔ پیر بسیارشیر. || سرشیر تنک . (
قشدلغتنامه دهخداقشد. [ ق َ ] (ع مص ) برهنه کردن و وانمودن . (منتهی الارب ). قشط. (اقرب الموارد). گویند: قشد؛ برهنه کرد او را و وانمود. (منتهی الارب ). رجوع به قشط شود.