قشملغتنامه دهخداقشم . [ ق َ ] (ع اِ) آب راهه بر زمین . (منتهی الارب ). مسیل آب در زمین . (اقرب الموارد). || غوره ٔ سپید دراوچه و جز آن که شیرین می شود. (اقرب الموارد) (منتهی ال
قشملغتنامه دهخداقشم . [ ق َ ش َ ] (ع اِ)غوره ٔ سپید دراوچه و جز آن که شیرین میشود. و به سکون شین نیز خوانده شده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). البسر الابیض الذی یؤکل قبل ادر
قشملغتنامه دهخداقشم . [ ق ِ ] (اِخ ) (جزیره ٔ...) ناحیه ای است از حکومت بنادر در 40 کیلومتری بندرعباس و مهمترین و بزرگترین ِ جزایر خلیج فارس ، طول 143،عرض 18 کیلومتر، قریه ٔ مه
قشملغتنامه دهخداقشم . [ ق ِ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی بخش و جزیره ٔ قشم از شهرستان بندرعباس که در 24000 گزی جنوب بندرعباس در انتهای خاوری جزیره واقع شده است . قصبه ٔ قشم از قراء بس
قشملغتنامه دهخداقشم . [ ق ِ ] (اِخ ) یکی از بخشهای شهرستان بندرعباس ، همچنین نام جزیره و قصبه ٔ مرکز جزیره ای است . بخش قشم از 5 جزیره به شرح زیر تشکیل شده است : 1- جزیره ٔ قشم
غشملغتنامه دهخداغشم . [ غ َ ] (اِخ ) رودباری است . (منتهی الارب ). وادیی است از وادیهای سراة. (از معجم البلدان ).
غشملغتنامه دهخداغشم . [ غ َ ش َ ] (ع مص ) فرونگذاشتن چیزی را از قطران ، و تمامه ٔ آن بر اندام صحیح و سقیم ریختن و آلودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غشم شتر؛ آلودن او را به قطر
غشملغتنامه دهخداغشم . [غ َ ] (ع مص ) ستم . (منتهی الارب ). پیدا کردن . (تاج المصادر بیهقی ). (مصادر زوزنی ). ستم کردن . (از اقرب الموارد). ظلم : سبب تخلیص خلایق آن بلاد از ظلم
قشمذینلغتنامه دهخداقشمذین . [ ق َ م َ ] (ع اِ) آسمان ، و این لغتی است یمانی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
قشمرلغتنامه دهخداقشمر. [ ق َ م َ ] (ع ص ) قصیر و کوتاه . || غلیظ که برخی از آن بر روی برخی دیگر فراهم آید. (المنجد).
ralliedدیکشنری انگلیسی به فارسیتجمع کرد، صف ارایی کردن، دوباره جمع اوری کردن، دوباره بکار انداختن، نیروی تازه دادن به، گرد امدن، سرو صورت تازه گرفتن، پشتیبانی کردن، تقویت کردن
قشمذینلغتنامه دهخداقشمذین . [ ق َ م َ ] (ع اِ) آسمان ، و این لغتی است یمانی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
قشمرلغتنامه دهخداقشمر. [ ق َ م َ ] (ع ص ) قصیر و کوتاه . || غلیظ که برخی از آن بر روی برخی دیگر فراهم آید. (المنجد).
قشمشلغتنامه دهخداقشمش .[ ق ِ م ِ ] (معرب ، اِ) معرب کشمش . (برهان ) (دزی ) (المعرب جوالیقی ). و آن از مویز لطیف تر است . (برهان ).
جزیره ٔ قشملغتنامه دهخداجزیره ٔ قشم . [ ج َ رَ ی ِ ق ِ ] (اِخ ) این جزیره در سی هزارگزی جنوب بندرعباس واقع شده و از بزرگترین و مهمترین جزایر خلیج فارس است و از قریه ٔ قشم تا باسعید به