غشقلغتنامه دهخداغشق . [ غ َ ] (ع مص ) نرم کوفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غشق بر گوشت و هر چیز نرم ، زدن آن . (قاموس از اقرب الموارد).
rayدیکشنری انگلیسی به فارسیاشعه، پرتو، شعاع، تشعشع، روشنایی، اشعه تابشی، برق زدن، درخشیدن، تشعشع داشتن
منعدیکشنری عربی به فارسیقدغن کردن , تحريم کردن , لعن کردن , لعن , حکم تحريم يا تکفير , اعلا ن ازدواج در کليسا , بجز , باستثناء , ممنوعيت , منع
أَحرَجَ (حَرَّجَ) عليدیکشنری عربی به فارسیقدغن کرد , منوع کرد , منع کرد , تحريم کرد , ممانعت کرد , سخت گرفت بر