قشاشلغتنامه دهخداقشاش . [ ق ُ ] (ع اِ) افتاده و تراشه ٔ چیزی . || بانگ و آواز پوست مارچون با هم ساید. (منتهی الارب ). رجوع به قشیش شود.
قشاشارلغتنامه دهخداقشاشار. [ ق ُ ] (اِخ ) شهری است در روم که میان روم و شام واقع است . (اقرب الموارد). رجوع به قشاسار شود.
قشاشلغتنامه دهخداقشاش . [ ق َش ْ شا ] (ع ص ) آنکه از هر جائی چیزی همی جوید و همی خورد. (مهذب الاسماء). کسی که از این جای واز آنجای خورد. || گدا. (ناظم الاطباء).
قشاشاریلغتنامه دهخداقشاشاری . [ ق ُ ] (ص نسبی ) منسوب است به قشاشار. (اقرب الموارد). رجوع به قشاشار شود: ملح قشاشاری ؛ نمک منسوب به قشاشار. (اقرب الموارد). رجوع به قشاساری شود.
قشاشلغتنامه دهخداقشاش . [ ق ُ ] (ع اِ) افتاده و تراشه ٔ چیزی . || بانگ و آواز پوست مارچون با هم ساید. (منتهی الارب ). رجوع به قشیش شود.
قشاشارلغتنامه دهخداقشاشار. [ ق ُ ] (اِخ ) شهری است در روم که میان روم و شام واقع است . (اقرب الموارد). رجوع به قشاسار شود.
قشاشلغتنامه دهخداقشاش . [ ق َش ْ شا ] (ع ص ) آنکه از هر جائی چیزی همی جوید و همی خورد. (مهذب الاسماء). کسی که از این جای واز آنجای خورد. || گدا. (ناظم الاطباء).
قشاشاریلغتنامه دهخداقشاشاری . [ ق ُ ] (ص نسبی ) منسوب است به قشاشار. (اقرب الموارد). رجوع به قشاشار شود: ملح قشاشاری ؛ نمک منسوب به قشاشار. (اقرب الموارد). رجوع به قشاساری شود.