قشابرلغتنامه دهخداقشابر. [ ق ُ ب ِ ] (ع ص ) گر پراکنده و منتشر. (منتهی الارب ). جرب پراکنده و منتشر. (ناظم الاطباء). من الجرب ، الفاشی منه . (اقرب الموارد). || رجل قشابراللحیة؛ م
قرابرقعلغتنامه دهخداقرابرقع. [ ق َ ب ُ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه . واقع در 2هزارگزی شمال خاوری مراغه و چهارهزارگزی شمال شوسه ٔ مراغه به میانه و م
قسابریلغتنامه دهخداقسابری . [ ق ُ ب ُ ری ی / ب ِ ری ی ] (ع مص ) بمعنی قسبر المراءة است ، یعنی گائید زن را. (منتهی الارب ). || (ص ) نره ٔ دراز. (ناظم الاطباء).
قرابرقعلغتنامه دهخداقرابرقع. [ ق َ ب ُ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه . واقع در 2هزارگزی شمال خاوری مراغه و چهارهزارگزی شمال شوسه ٔ مراغه به میانه و م
قسابریلغتنامه دهخداقسابری . [ ق ُ ب ُ ری ی / ب ِ ری ی ] (ع مص ) بمعنی قسبر المراءة است ، یعنی گائید زن را. (منتهی الارب ). || (ص ) نره ٔ دراز. (ناظم الاطباء).
قشابلغتنامه دهخداقشاب . [ ق ُ ] (اِخ ) نام جایی است ، و در اشعار فضل بن عباس از آن یاد شده است . (از معجم البلدان ) (منتهی الارب ).