قسوطلغتنامه دهخداقسوط. [ ق ُ ] (ع مص ) بیداد کردن . (ترجمان ترتیب عادل ).جور و بیدادی کردن و از حق بازگردیدن . || پریشان و پراکنده نمودن چیزی را. (منتهی الارب ). قَسْط. (اقرب ال
بیداد کردنلغتنامه دهخدابیداد کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جور کردن . ظلم و جفا کردن . بیعدالتی کردن . عدوان . حیف . قسوط. (ترجمان القرآن ). ظلم . اعتداء. تعدی ... اهتضام . تهضم . ضیم
قسطلغتنامه دهخداقسط. [ ق َ ] (ع مص ) جور و بیدادگری کردن و از حق بازگردیدن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || پریشان و پراکنده نمودن چیزی را. (منتهی الارب ). قسوط به هر دو
قِسْطَاسِفرهنگ واژگان قرآنترازو و ميزان ( قسطاس مستقيم به معناي ترازوي عدل است که هرگز در وزن خيانت نميکند )