قسنوسلغتنامه دهخداقسنوس . [ ] (معرب ، اِ) قسناسیس . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به قسناسیس شود. || لادن . (فهرست مخزن الادویه ).
قسوسلغتنامه دهخداقسوس . [ ق ُ ] (ع اِ) ج ِ قَس ّ، و آن در ترسایان کسی است که بین اسقف و شماس باشد. (از اقرب الموارد). رجوع به قس ّ شود.
قسقوسلغتنامه دهخداقسقوس . [ ق ُ ] (ع اِ) هیزمی است که انواع آن با افران میسوزد ، و این کلمه دخیل است . (اقرب الموارد). نام نوعی چوب که میسوزد، و عامه آن را سکوس نامند و سقواص نیز
قسوسلغتنامه دهخداقسوس . [ ق َ ] (ع ص ) ناقه ای که تنها چرا کند. || ناقه ٔ دشوارخوی . || ناقه ای که شیر آن کم شدن گیرد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
قسنوسلغتنامه دهخداقسنوس . [ ] (معرب ، اِ) قسناسیس . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به قسناسیس شود. || لادن . (فهرست مخزن الادویه ).
قسونلغتنامه دهخداقسون . [ ] (معرب ، اِ) لبلاب کبیر است . (تذکره ٔ ضریر انطاکی ). رجوع به قسنوس و قسناسیس و لبلاب شود.