قسسلغتنامه دهخداقسس . [ ق ُ س ُ ] (ع ص ، اِ) دانشمندان . || نیکورانندگان شتر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
قصصلغتنامه دهخداقصص . [ ق ُ ص َ ] (ع اِ) ج ِ قُصّة.(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قُصّة شود.
قصصلغتنامه دهخداقصص . [ ق َ ص َ ](ع اِ) سینه یا سر آن یا میانه ٔ آن یا استخوان آن . || قصه . || پشم بریده ٔ گوسفند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَص ّ شود. || قصص اله
صدیقلغتنامه دهخداصدیق . [ ص ِدْدی ] (اِخ ) یکی از درجات خمسه ٔ دینی مانویه است : معلمین درجه ٔ اول مشمسین . دویم قسسین . سوم صدیقین ...
دزفوللغتنامه دهخدادزفول . [ دِ ] (اِخ ) (شهرستان ...) یکی از شهرستانهای استان ششم کشور است . حدود: از طرف شمال به شهرستان خرم آباد و بروجرد، از جنوب به شهرستان اهواز، از خاور به
دانشمندلغتنامه دهخدادانشمند. [ ن ِ م َ ] (ص مرکب ) عالم . دانشی . صاحب دانش . (انجمن آرا). ساحر. کرسی . داناج . دنوج . شیخ . دانش پژوه . (لغت نامه ٔ اسدی ). بسیار دانا. حر. نحریر.
حق السکوتلغتنامه دهخداحق السکوت . [ ح َق ْ قُس ْ س ُ ] (ع اِ مرکب ) رشوه و پاره ای که دهند داننده ٔ رازی را تا افشاء آن نکند : آمد و خفت و آرمید تنش مهر حق السکوت بر دهنش .نظامی .