غزیرلغتنامه دهخداغزیر. [ غ َ ] (اِخ ) شهری است در لبنان واقع در کسروان . در آن آثاری از بنی عساف به یادگار مانده است . (از اعلام المنجد).
غزیرلغتنامه دهخداغزیر. [ غ َ ] (ع ص ) بسیار از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). الکثیرمن کل شی ٔ. یقال : مطر غزیر و علم غزیر و حفظ غزیر. (اقرب الموارد). وافر. || اشتر بسیارش
غضیرلغتنامه دهخداغضیر. [ غ َ ] (ع ص ) نرم و نازک از هرچیزی . الناعم من کل شی ٔ. || سبز. (منتهی الارب ). خضیر. (اقرب الموارد). || (اِ) زمینی که در آن گل آزاد (طین حر) باشد. (از ا
تحتلغتنامه دهخداتحت . [ ت َ ](ع اِ، ق ) زیر. ضد فوق . ظرف آید و اسم . و چون اسم باشد مبنی بر ضم بود، گویند: مِن ْ تحت ُ. ج ، تحوت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از
تاتلغتنامه دهخداتات . (اِخ ) قومی پارسی . (مازندران و استراباد رابینو ص 63 بخش انگلیسی ). فارسی زبانان ، طایفه ای از ایرانیان . اهالی ولایات شمالی که به لهجه ٔ محلی سخن رانند م