قزوینیلغتنامه دهخداقزوینی .[ ق َزْ ] (ص نسبی ) نسبت است به قزوین ، و گروهی از محدثان بدان منسوبند. (اللباب ). رجوع به قزوین شود.- امثال : قزوینی غازبینی ؛ یعنی اندک بین . خرده ن
قزوینیلغتنامه دهخداقزوینی . [ ق َزْ ] (اِخ ) ابراهیم بن امیر محمد معصوم . یکی از بزرگان علمای امامیه ٔ اواسط قرن دوازدهم هجری و از شاگردان آقاجمال خوانساری و مجلسی ثانی و شیخ جعفر
قزوینیلغتنامه دهخداقزوینی . [ ق َزْ ] (اِخ ) اسماعیل علی بن معصوم . از علمای امامیه ٔ اواخر قرن دوازدهم هجری است . از تألیفات اوست : 1- ابناء الانبیاء فی اثبات النبوة الخاصة من ا
قزوینیلغتنامه دهخداقزوینی . [ ق َزْ ] (اِخ ) جعفربن سیدمهدی بن حسن حسینی ، مکنی به ابوالهادی . از اکابر علمای امامیه ٔ خاندان آل قزوینی و کاتبی بلیغ و شاعری ماهر و ادیبی لغوی است
قزوینیلغتنامه دهخداقزوینی . [ ق َزْ ] (اِخ ) جلال الدین محمدبن عبدالرحمان بن عمر شافعی ، معروف به خطیب دمشقی . از دانشمندان است . وی در موصل متولد شد و به تحصیل همت گماشت و هنوز ب
قزوینی شدنلغتنامه دهخداقزوینی شدن . [ ق َزْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در خشم آمدن ، چه مردم آنجا مغلوب الغضب اند. (آنندراج ) : اگرچه نیست ز قزوین و روستازاد است ولیک میشود اندر حدیث قزوینی
اکبر قزوینیلغتنامه دهخدااکبر قزوینی . [ اَ ب َ رِق َزْ ] (اِخ ) میرزا محمد اکبر خلف میرزا نصیر از گویندگان عهد شاه سلیمان صفوی بود. بیت زیر او راست :به تمکینی غمش در دل نشسته که گر وصل
حاجی قزوینیلغتنامه دهخداحاجی قزوینی . [ ق َ ] (اِخ ) شاعری از مردم قزوین و منشاء و موطن وی شهر کاشان است . بیت ذیل ازگفته های اوست :ما با تو خورده ایم می و بی تو کی خوریم خون جگر خوریم
حافظ قزوینیلغتنامه دهخداحافظ قزوینی . [ ف ِ ظِ ق َ ] (اِخ ) صاحب کتاب ارشاد در ذکر قزوین . رجوع به خلیل قزوینی و حافظ احمد قزوینی و حافظ هاشم قزوینی شود.
قزوینی شدنلغتنامه دهخداقزوینی شدن . [ ق َزْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در خشم آمدن ، چه مردم آنجا مغلوب الغضب اند. (آنندراج ) : اگرچه نیست ز قزوین و روستازاد است ولیک میشود اندر حدیث قزوینی
شلویرواژهنامه آزاد(قزوینی) باهوش، هوشمند؛ واژۀ ساخته شده از شل (دارنده) و ویر (هوش). || نام تپه ای در نزدیکی روستای عبدل آباد قزوین.
اکبر قزوینیلغتنامه دهخدااکبر قزوینی . [ اَ ب َ رِق َزْ ] (اِخ ) میرزا محمد اکبر خلف میرزا نصیر از گویندگان عهد شاه سلیمان صفوی بود. بیت زیر او راست :به تمکینی غمش در دل نشسته که گر وصل
حاجی قزوینیلغتنامه دهخداحاجی قزوینی . [ ق َ ] (اِخ ) شاعری از مردم قزوین و منشاء و موطن وی شهر کاشان است . بیت ذیل ازگفته های اوست :ما با تو خورده ایم می و بی تو کی خوریم خون جگر خوریم