قزاگندلغتنامه دهخداقزاگند. [ ق َ گ َ ] (اِ مرکب ) بر وزن و معنی قزاغند است که جامه ٔ پنبه و ابریشم آکنده ٔ آجیده کرده باشد که در روزهای جنگ پوشند، و او را خفتان گویند و نهالی و توشک و جامه ٔ خواب را نیز گفته اند. (برهان ). رجوع به قزاغند شود.
قزاگندفرهنگ فارسی معین(قَ گَ) (اِ.) 1 - خفتان ، لباس جنگ . 2 - نهالی ، توشک . کژاغند و قزاگند و کزاگند و کجاکند نیز گفته می شود.
قزاکندلغتنامه دهخداقزاکند. [ ق َ ک َ ] (معرب ، اِ)زره . جامه ٔ جنگ . این لغت فارسی است و جمع آن قزاکندات . (اقرب الموارد). رجوع به قزاگند و قزاغند شود.
قزاگنگلغتنامه دهخداقزاگنگ . [ ق َ گ َ ] (اِ مرکب ) بر وزن و معنی قزاگند است که خفتان جنگ و زره را نیز گفته اند، و آن جامه ای باشد که از حلقه های آهن ترتیب داده در روز جنگ پوشند. (برهان ). رجوع به قزاغند و قزاکند شود.
ملفلغتنامه دهخداملف . [ م ِ ل َف ف ] (ع اِ) چادر و قزاگند. (منتهی الارب ). چادر و جامه ای که بر خود پیچند در هنگام خواب و شمد. (ناظم الاطباء). لحافی که خود را بدان پیچند. (از اقرب الموارد).
کج آغندلغتنامه دهخداکج آغند. [ ک َ غ َ ] (اِ مرکب ) کجاغند. جامه ای باشد که درون آن را به جای پنبه ابریشم کج پر کرده باشند و روز جنگ پوشند. (برهان )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). کج آگند. کژآگند. قزاغند. قزاکند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). قزاگند : ز خفتان و از جوشن کارزار<b
مخدهلغتنامه دهخدامخده . [ م َ خ َدْ دِ ] (از ع ، اِ) پشتیگاه آکنده ٔ از پنبه و جز آن که بروی دشک نهاده ... تکیه کنند. (ناظم الاطباء) : و از وی (از خوارزم ) روی مخده و قزاگند و کرباس و نمد و ترف و رخبین خیزد. (حدود العالم ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).مسند از تخت و مخد