قرینینلغتنامه دهخداقرینین . [ ق َ ن َ ] (اِخ ) دهی است درمروشاه جهان . (منتهی الارب ). شهر کوچکی است در وادی مرو که بدان برکدیز گویند. گروهی از دانشمندان بدان منسوبند. (اللباب فی
قرینینلغتنامه دهخداقرینین . [ ق ُ رَی ْ ی َ ن َ ] (اِخ ) جایی است در دیار طی مختص به بنی جرم . (از معجم البلدان ).
قرینینیلغتنامه دهخداقرینینی . [ ق َ ن َ نی ] (اِخ ) ابومظفر محمدبن حسین . از مردم قرینین است ، و آن دهی است در مروشاه جهان . (منتهی الارب ).
قرینینیلغتنامه دهخداقرینینی . [ ق َ ن َ نی ] (ص نسبی ) نسبت است به قرینَین . (منتهی الارب ) (انساب ). رجوع به قرینین شود.
قرینینیلغتنامه دهخداقرینینی . [ ق َ ن َ نی ] (اِخ ) ابراهیم بن محصل بن عاصم ، مکنی به ابواسحاق . از محدثان است . وی از سیف بن محمد مرورودی و ابوعلی فقیه و جز ایشان روایت کند، و از
قرینینیلغتنامه دهخداقرینینی . [ ق َ ن َ نی ] (اِخ ) عبداﷲبن حسین بن احمد قریشی کیانی ، مکنی به ابوالقاسم . از محدثان و از مردم مرو است . وی از ابوغانم احمدبن علی بن حسین کراعی روای
قرینینیلغتنامه دهخداقرینینی . [ ق َ ن َ نی ] (اِخ ) محمدبن حسن بن احمدبن محمد بن اسحاق مروزی ، مکنی به ابوالمظفر. از فقیهان شافعی است . وی از زاهربن احمد سرخسی و ابوطاهر مخلص و جز
قرینینیلغتنامه دهخداقرینینی . [ ق َ ن َ نی ] (اِخ ) ابومظفر محمدبن حسین . از مردم قرینین است ، و آن دهی است در مروشاه جهان . (منتهی الارب ).
قرینینیلغتنامه دهخداقرینینی . [ ق َ ن َ نی ] (ص نسبی ) نسبت است به قرینَین . (منتهی الارب ) (انساب ). رجوع به قرینین شود.
قرینینیلغتنامه دهخداقرینینی . [ ق َ ن َ نی ] (اِخ ) ابراهیم بن محصل بن عاصم ، مکنی به ابواسحاق . از محدثان است . وی از سیف بن محمد مرورودی و ابوعلی فقیه و جز ایشان روایت کند، و از
قرینینیلغتنامه دهخداقرینینی . [ ق َ ن َ نی ] (اِخ ) عبداﷲبن حسین بن احمد قریشی کیانی ، مکنی به ابوالقاسم . از محدثان و از مردم مرو است . وی از ابوغانم احمدبن علی بن حسین کراعی روای
قرینینیلغتنامه دهخداقرینینی . [ ق َ ن َ نی ] (اِخ ) محمدبن حسن بن احمدبن محمد بن اسحاق مروزی ، مکنی به ابوالمظفر. از فقیهان شافعی است . وی از زاهربن احمد سرخسی و ابوطاهر مخلص و جز