قرورلغتنامه دهخداقرور. [ق ُ ] (ع مص ) ثبات و قرار ورزیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || آرمیدن . (منتهی الارب ). || خنک گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).روشن چشم گردی
غرورفرهنگ انتشارات معین(غُ) [ ع . ] 1 - (مص م .) فریب دادن . 2 - (مص ل .) به خود بالیدن . 3 - (اِمص .) تکبر، نخوت . 4 - فریفتگی . ؛~ ملی احساس سربلندی و افتخار نسبت به فرهنگ و توا
غرورلغتنامه دهخداغرور. [ غ َ ] (اِخ ) ابن نعمان بن لخمی . پدر وی پادشاه حیره بود. غرور اسلام آورد و پس از آن مرتد شد و مجدداً اسلام آورد. گویند اسم وی منذر، و لقبش غرور است . و
قرورةلغتنامه دهخداقرورة. [ ق َرَ ] (ع ص ) خرد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || خوار. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
قرورةلغتنامه دهخداقرورة. [ ق ُ رَ ] (ع اِ) آنچه درته دیگ چفسیده باشد از طعام و توابل ریزه و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آب سرد که در دیگ ریزند. (منتهی الارب ) (آنندراج
قروریلغتنامه دهخداقروری . [ ق َ ] (اِخ ) موضعی است میان حاجر و نقره . (منتهی الارب ). رجوع به قَروری ̍ شود.
قروریلغتنامه دهخداقروری . [ ق َ ] (ع ص نسبی ) نسبت است به قرور. || اسب درازجثه ٔ درازدست وپای . (ازمنتهی الارب ).
قروریلغتنامه دهخداقروری . [ ق َ ] (ع ص نسبی ) نسبت است به قرور. || اسب درازجثه ٔ درازدست وپای . (ازمنتهی الارب ).
قرورةلغتنامه دهخداقرورة. [ ق َرَ ] (ع ص ) خرد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || خوار. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
قرورةلغتنامه دهخداقرورة. [ ق ُ رَ ] (ع اِ) آنچه درته دیگ چفسیده باشد از طعام و توابل ریزه و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آب سرد که در دیگ ریزند. (منتهی الارب ) (آنندراج
قروریلغتنامه دهخداقروری . [ ق َ ] (اِخ ) موضعی است میان حاجر و نقره . (منتهی الارب ). رجوع به قَروری ̍ شود.