قره گیلهلغتنامه دهخداقره گیله . [ ق َ رَ ل َ / ل ِ ] (از ترکی ، اِ مرکب ) گونه ای است از درخت ولیک . ولیک در جنگلهای شمال و بجنورد به طور وحشی میروید، و پنج گونه ٔ آن را در ایران نا
قرهلغتنامه دهخداقره . [ ق َ رَه ْ ] (ع اِمص ) چرکینی اندام مانند قلح و زردی دندان . || (مص ) زرد و چرکین اندام گردیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || داغ داغ شدن
قرهلغتنامه دهخداقره . [ ق ُرْ رَ / رِ ] (اِ) قره که رمّالان زنند : صیدی چنین که گفتم وِاقبال صیدگه راشعری زننده قره سعدالسعود فالش .خاقانی (از آنندراج از غوامض سخن ).
قرةلغتنامه دهخداقرة. [ ق َرْ / ق ُرْ رَ ] (ع مص ) خنک گردیدن . || سپری شدن گریه . || دیدن آنچه آرزوی دیدن آن را دارند. (منتهی الارب ). رجوع به قُرور شود.
قرةلغتنامه دهخداقرة. [ ق ِرْ رَ ] (ع اِ) سرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ). برد. (اقرب الموارد). || خنکی . سرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ما اصاب الانسان و غیره من البرد. (اقرب
ولیکلغتنامه دهخداولیک . [ وَ ] (اِ) درختی است با میوه ٔ خرد به رنگ سرخ و سیاه و از گونه های مختلف وحشی زالزالک است ، و در کتب مفردات آن را خفچه ، عوسج ، زعرور الادویه نام میدهند
قرةلغتنامه دهخداقرة. [ ق ِ رَ ] (ع اِ) مرگامرگی . || گله ٔ گوسپندان . گویند: هو اکثر منه قرةً؛ گله ٔ گوسپندان او بیشتر است . (ناظم الاطباء).
قره آغاج چراغچیلغتنامه دهخداقره آغاج چراغچی . [ ق َ رَ ج ِ چ ِ ](اِخ ) دهی از دهستان آتش بیگ بخش سراسکند شهرستان تبریز واقع در 23 هزارگزی باختر سراسکند و 25 هزارگزی خط آهن میانه به مراغه .
قره آغاجلغتنامه دهخداقره آغاج . [ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان برادوست بخش صومای شهرستان ارومیه واقع در 21 هزارگزی جنوب خاوری هشتیان و یک هزارگزی شمال راه ارابه رو. موقع جغرافیایی
قره آغاجلغتنامه دهخداقره آغاج . [ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان به به جیک بخش سیه چشمه ٔ شهرستان ماکو واقع در 41 هزارگزی جنوب خاوری سیه چشمه و 6هزارگزی جنوب راه ارابه رو ایشکه سو به