قره طورقلغتنامه دهخداقره طورق . [ ق َ رَطَ وَ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان کله بوز بخش مرکزی شهرستان میانه واقع در 27 هزارگزی جنوب باختری میانه و 8 هزارگزی خط آهن میانه به مراغه و 27 ه
قرهلغتنامه دهخداقره . [ ق َ رَه ْ ] (ع اِمص ) چرکینی اندام مانند قلح و زردی دندان . || (مص ) زرد و چرکین اندام گردیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || داغ داغ شدن
قرهلغتنامه دهخداقره . [ ق ُرْ رَ / رِ ] (اِ) قره که رمّالان زنند : صیدی چنین که گفتم وِاقبال صیدگه راشعری زننده قره سعدالسعود فالش .خاقانی (از آنندراج از غوامض سخن ).
قرةلغتنامه دهخداقرة. [ ق َرْ / ق ُرْ رَ ] (ع مص ) خنک گردیدن . || سپری شدن گریه . || دیدن آنچه آرزوی دیدن آن را دارند. (منتهی الارب ). رجوع به قُرور شود.
قرةلغتنامه دهخداقرة. [ ق ِرْ رَ ] (ع اِ) سرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ). برد. (اقرب الموارد). || خنکی . سرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ما اصاب الانسان و غیره من البرد. (اقرب
کله بوزلغتنامه دهخداکله بوز. [ ک َ ل َ ] (اِخ ) دهستانی از بخش مرکزی شهرستان میانه است که در جنوب و جنوب غربی میانه واقع است و از شمال به دهستان حومه و از جنوب به بخش مرکزی زنجان و