قره تپهلغتنامه دهخداقره تپه . [ ق َ رَ ت َپ ْ پ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چایپاره ٔ بخش قره ضیاءالدین شهرستان خوی واقع در 18 هزارگزی شمال خاوری قره ضیاءالدین و 4500 گزی شمال ارابه ر
قره تپهلغتنامه دهخداقره تپه . [ ق َ رَ ت َپ ْ پ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاردولی بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع در 80 هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 7 هزارگزی خاور شوسه ٔ شاهین دژ به می
قره تپهلغتنامه دهخداقره تپه . [ ق َ رَ ت َپ ْ پ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان خالصه ٔ بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 17 هزارگزی باختر کرمانشاه و 4 هزارگزی باختر یلوه . موقع جغرافی
قره تپهلغتنامه دهخداقره تپه . [ ق َ رَ ت َپ ْ پ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دیجو از بخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع در 15 هزارگزی شمال باختری اردبیل و 16 هزارگزی شوسه ٔ اردبیل به خیاو.
قره تپه شیخلغتنامه دهخداقره تپه شیخ . [ ق َ رَ ت َپ ْ پ ِ ش ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس واقع در 14000 گزی شمال کلاله . موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن م
حسین قره تپه لیلغتنامه دهخداحسین قره تپه لی . [ ح ُ س َ ن ِ ق َ رَ ت َپ ْ پ َ ] (اِخ ) ابن مصطفی آیدینی معروف به ابن قره تپه لی . فقیه بود و منصب افتا داشت و در 1191 هَ . ق . 1777/ م .درگذ
قرهلغتنامه دهخداقره . [ ق َ رَه ْ ] (ع اِمص ) چرکینی اندام مانند قلح و زردی دندان . || (مص ) زرد و چرکین اندام گردیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || داغ داغ شدن
قرهلغتنامه دهخداقره . [ ق ُرْ رَ / رِ ] (اِ) قره که رمّالان زنند : صیدی چنین که گفتم وِاقبال صیدگه راشعری زننده قره سعدالسعود فالش .خاقانی (از آنندراج از غوامض سخن ).
قره تپه شیخلغتنامه دهخداقره تپه شیخ . [ ق َ رَ ت َپ ْ پ ِ ش ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس واقع در 14000 گزی شمال کلاله . موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن م
حسین قره تپه لیلغتنامه دهخداحسین قره تپه لی . [ ح ُ س َ ن ِ ق َ رَ ت َپ ْ پ َ ] (اِخ ) ابن مصطفی آیدینی معروف به ابن قره تپه لی . فقیه بود و منصب افتا داشت و در 1191 هَ . ق . 1777/ م .درگذ