قرنفللغتنامه دهخداقرنفل . [ ق َ رَ ف ُ ] (معرب ، اِ) میخک ، و آن بار یا شکوفه ٔ درختی است که در جزایر هند پیدا گردد، و آن بهترین و پاک ترین ِ داروهای گرم است ، شکوفه ٔ آن را نر و
قرنفلفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. گیاهی زینتی از دستۀ میخکها با بوتۀ کوتاه، برگهای دراز، و گلهایی صورتی با پنجگلبرگ.۲. = میخک
قرنفل بستانیلغتنامه دهخداقرنفل بستانی . [ ق َ رَ ف ُ ل ِ ب ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دوائی است که آن را فرنجمشک خوانند. (بحر الجواهر). و آن بالنگوی صحرائی است و به عربی بقلةالضّب خوان
قرنفلیانلغتنامه دهخداقرنفلیان . [ ق َ رَ ف ُ ] (اِ) (تیره ٔ...) گیاهان تمام انواع این تیره علفی و گلهای آنها با تیره های دیگر تفاوت بسیار دارد. کاسه ٔ آنها از پنج کاسبرگ ساخته شده ک
قرنفل بستانیلغتنامه دهخداقرنفل بستانی . [ ق َ رَ ف ُ ل ِ ب ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دوائی است که آن را فرنجمشک خوانند. (بحر الجواهر). و آن بالنگوی صحرائی است و به عربی بقلةالضّب خوان
قرنفلیانلغتنامه دهخداقرنفلیان . [ ق َ رَ ف ُ ] (اِ) (تیره ٔ...) گیاهان تمام انواع این تیره علفی و گلهای آنها با تیره های دیگر تفاوت بسیار دارد. کاسه ٔ آنها از پنج کاسبرگ ساخته شده ک
حبق قرنفلیلغتنامه دهخداحبق قرنفلی . [ ح َ ب َ ق ِ ق َرَ ف ُ ] (اِ مرکب ) صاحب برهان گوید: فرنجمشگ است بالنگوی خودرو باشد و عوام آن را بالنگوی گنده خوانند.و صاحب اختیارات گوید: برنجمشگ