قرنتانلغتنامه دهخداقرنتان . [ ق َ ن َ ] (اِخ ) کوهی است به ساحل دریای هند به طرف یمن . (منتهی الارب ).
قرنتانلغتنامه دهخداقرنتان . [ ق َ ن َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ قرنة مؤنث قرن . (منتهی الارب ). رجوع به قَرْن شود.
قرنانلغتنامه دهخداقرنان . [ ق َ ] (ع ص ) مرد دیوث که دیگری را در زن خود شریک کرده باشد. (منتهی الارب ). قرمساق . غرزن . کشخان .
قرنانیلغتنامه دهخداقرنانی . [ ق َ ] (اِخ ) شریک بن سوید. ابن یونس گوید: وی در فتح مصر حضور داشته است . و درمتن انساب سمعانی قرمانی آمده است . (لباب الانساب ).
قرنانلغتنامه دهخداقرنان . [ ق َ ] (ع ص ) مرد دیوث که دیگری را در زن خود شریک کرده باشد. (منتهی الارب ). قرمساق . غرزن . کشخان .