قرمطیلغتنامه دهخداقرمطی . [ ق ِ م ِ / ق َ م َ ] (ص نسبی ) نسبت است به قرمط. رجوع به قرمط و قرمطیان شود.
قرمطیفرهنگ انتشارات معین(قَ مَ) [ ع . ] (ص نسب .) 1 - یک تن از قرمطیان ، پیرو فرقة قرامطه . 2 - مخالف مذهب و دین .
قرمطیطلغتنامه دهخداقرمطیط. [ ق َ م َ ] (ع ص ) مرد خطباریک نویس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مرد گام نزدیک گذار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به قرمطة شود.
قرمطیانلغتنامه دهخداقرمطیان . [ ق ِ م ِ / ق َ م َ ] (اِخ ) فرقه ای از غُلات شیعه میباشند که به سبعیه نیز نامیده شده اند. (تعریفات ). از وقتی که نخستین دعات اسماعیلی در اهواز مستقر
حسن قرمطیلغتنامه دهخداحسن قرمطی . [ ح َ س َ ن ِ ق َ م َ ] (اِخ ) ابن بهرام جنابی (گناوه ای ) مکنی به ابوسعید. مقتول در حمام در 301 هَ . ق . رجوع به ابوسعید جنابی شود.
حسن قرمطیلغتنامه دهخداحسن قرمطی . [ ح َ س َ ن ِ ق َ م َ ] (اِخ ) ابن احمد جنابی مکنی به ابوسعید قرمطی . از امرای ایشان بود. در حساء متولد و در رمله ٔ بصره در 366 هَ . ق . درگذشت . وی
قاسم قرمطیلغتنامه دهخداقاسم قرمطی . [ س ِ ق ِ م ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن علی ، مکنی به ابومحمد و مشهور به قرمطی . یکی از رهبران و مبلغان قرامطه است . زرکلی گوید: کارهای رئیس بزرگ قرمطیان
قرمطیانلغتنامه دهخداقرمطیان . [ ق ِ م ِ / ق َ م َ ] (اِخ ) فرقه ای از غُلات شیعه میباشند که به سبعیه نیز نامیده شده اند. (تعریفات ). از وقتی که نخستین دعات اسماعیلی در اهواز مستقر
قرمطیطلغتنامه دهخداقرمطیط. [ ق َ م َ ] (ع ص ) مرد خطباریک نویس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مرد گام نزدیک گذار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به قرمطة شود.
حسن قرمطیلغتنامه دهخداحسن قرمطی . [ ح َ س َ ن ِ ق َ م َ ] (اِخ ) ابن بهرام جنابی (گناوه ای ) مکنی به ابوسعید. مقتول در حمام در 301 هَ . ق . رجوع به ابوسعید جنابی شود.
حسن قرمطیلغتنامه دهخداحسن قرمطی . [ ح َ س َ ن ِ ق َ م َ ] (اِخ ) ابن احمد جنابی مکنی به ابوسعید قرمطی . از امرای ایشان بود. در حساء متولد و در رمله ٔ بصره در 366 هَ . ق . درگذشت . وی
قاسم قرمطیلغتنامه دهخداقاسم قرمطی . [ س ِ ق ِ م ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن علی ، مکنی به ابومحمد و مشهور به قرمطی . یکی از رهبران و مبلغان قرامطه است . زرکلی گوید: کارهای رئیس بزرگ قرمطیان