قرمطلغتنامه دهخداقرمط. [ ق ِ م ِ ] (اِخ ) ابن حمدان . فرزند حمدان گبر بود که وزیر یزدگرد شهریار بود. قرمطبن حمدان را امام جعفر صادق به تهمت فلسفه متهم کرد و به آخر کار عمر عبدال
قرمطلغتنامه دهخداقرمط. [ ق ِ م ِ / ق َ م َ ] (اِخ ) وی رئیس قرامطه و از باطنیه است . قرمطیان به وی نسبت دارند. در نام و اصل او اختلاف است ، گویند نام وی حمدان یا فرج بن عثمان یا
قرمطةلغتنامه دهخداقرمطة. [ ق َ م َ طَ ](ع مص ) تنگ و باریک نبشتن خط. || نزدیک نهادن گام . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
قرمطیلغتنامه دهخداقرمطی . [ ق ِ م ِ / ق َ م َ ] (ص نسبی ) نسبت است به قرمط. رجوع به قرمط و قرمطیان شود.
قرمطیطلغتنامه دهخداقرمطیط. [ ق َ م َ ] (ع ص ) مرد خطباریک نویس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مرد گام نزدیک گذار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به قرمطة شود.
قرمطتانلغتنامه دهخداقرمطتان . [ ق ِ م ِ طَ ] (ع اِ) هر دو سوراخ بینی مرغ همچو هر دو نخره ٔ ستوران . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
قرمطیانلغتنامه دهخداقرمطیان . [ ق ِ م ِ / ق َ م َ ] (اِخ ) فرقه ای از غُلات شیعه میباشند که به سبعیه نیز نامیده شده اند. (تعریفات ). از وقتی که نخستین دعات اسماعیلی در اهواز مستقر
قرمطیلغتنامه دهخداقرمطی . [ ق ِ م ِ / ق َ م َ ] (ص نسبی ) نسبت است به قرمط. رجوع به قرمط و قرمطیان شود.
قرمطیانلغتنامه دهخداقرمطیان . [ ق ِ م ِ / ق َ م َ ] (اِخ ) فرقه ای از غُلات شیعه میباشند که به سبعیه نیز نامیده شده اند. (تعریفات ). از وقتی که نخستین دعات اسماعیلی در اهواز مستقر
قرمطةلغتنامه دهخداقرمطة. [ ق َ م َ طَ ](ع مص ) تنگ و باریک نبشتن خط. || نزدیک نهادن گام . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
قرمطیطلغتنامه دهخداقرمطیط. [ ق َ م َ ] (ع ص ) مرد خطباریک نویس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مرد گام نزدیک گذار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به قرمطة شود.
قرمطتانلغتنامه دهخداقرمطتان . [ ق ِ م ِ طَ ] (ع اِ) هر دو سوراخ بینی مرغ همچو هر دو نخره ٔ ستوران . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).