قرلان چایلغتنامه دهخداقرلان چای . [ ق ِ ] (اِخ ) قرآن چائی . دهی جزء دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر واقع در 28 هزارگزی شمال کلیبر و 28000 گزی شوسه ٔ اهر به کلیبر. موقع جغرافیای
قازان چایلغتنامه دهخداقازان چای . (اِخ ) دهی است ازدهستان سهندآباد بخش بستان آباد شهرستان تبریز. در 20هزارگزی جنوب باختری بستان آباد و 24هزارگزی شوسه ٔ تبریز به بستان آباد واقع است .
منتقملغتنامه دهخدامنتقم . [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) دادستان . (مهذب الاسماء) (دهار). انتقام گیرنده و کینه کشنده از کسی . (غیاث ) (آنندراج ). کینه کشنده . عقوبت کننده . انتقام کشنده
دادنلغتنامه دهخدادادن . [ دَ ] (مص ) اسم مصدر آن دهش است . اعطاء. (ترجمان القرآن ). ایتاء. (ترجمان القرآن ). مقابل ِ گرفتن . در اختیار کسی گذاردن بدون برگرداندن . تسلیم کسی کردن
منثورلغتنامه دهخدامنثور. [ م َ ] (ع ص ) متفرق و پراکنده . (غیاث ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). پراکنده و پاشیده شده . افشانده شده و متفرق . (از ناظم الاطباء). برافشانده . برفشان
منصورلغتنامه دهخدامنصور. [ م َ ] (ع ص ) نصرت یافته . (مهذب الاسماء). نصرت و یاری داده شده . (آنندراج ). یاری کرده شده و نصرت کرده شده . و حمایت شده و پناه داده شده از جانب خداوند
دانلغتنامه دهخدادان . (اِ) در آخر کلمه معنی ظرفیت بخشد. (برهان ). جای هر چیز. در کلمات مرکبه افاده ٔ معنی ظرفیت کند و هرچه بدان مضاف شود افاده کند که ظرف آن چیز بود. جای و مکان