قرقوفلغتنامه دهخداقرقوف . [ ق ُ ] (ع اِ) می . (منتهی الارب ). خمر. (اقرب الموارد). رجوع به قَرْقَف و قُرْقُف شود. || درم . (منتهی الارب ). درهم . (اقرب الموارد).
قرضوفلغتنامه دهخداقرضوف . [ ق ُ ] (ع اِ) عصای شبان . || (ص ) مرد بسیارخوار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
قرقفلغتنامه دهخداقرقف . [ ق َ ق َ ] (ع اِ) می . (منتهی الارب ). خمر. (اقرب الموارد). اسم است برای آن ، یا صفت است که به جای اسم نشیند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). گویند: اعذب
قرقفلغتنامه دهخداقرقف . [ ق ُ ق ُ ] (ع اِ) می . (منتهی الارب ). || پرنده ای است کوچک ، و گویند که آن را قرقب خوانند. (اقرب الموارد). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
قرقفنةلغتنامه دهخداقرقفنة. [ ق َ ق َ ف َن ْ ن َ ] (ع اِ) سر نره . (از منتهی الارب ). الکمرة. (لسان العرب ). || پرنده ای است .(اقرب الموارد). پرنده ای است که دو بال خود را بر دو چش
درملغتنامه دهخدادرم . [ دِ رَ ] (اِ) زری که معروف بوده و درهم معرب آنست . (آنندراج ). شصت پشیز. ده یک دینار. (یادداشت مرحوم دهخدا). || نوعی از نقره ٔ مسکوک و نقود و نوع پول . (
میلغتنامه دهخدامی . [ م َ / م ِ ] (اِ) به معنی شراب انگوری است . (از فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ). || مطلق شراب اعم از اینکه از انگور حاصل آید یا مویز و خرما و جز آن . (از یاد
قرضوفلغتنامه دهخداقرضوف . [ ق ُ ] (ع اِ) عصای شبان . || (ص ) مرد بسیارخوار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
قرقفلغتنامه دهخداقرقف . [ ق َ ق َ ] (ع اِ) می . (منتهی الارب ). خمر. (اقرب الموارد). اسم است برای آن ، یا صفت است که به جای اسم نشیند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). گویند: اعذب
قرقفلغتنامه دهخداقرقف . [ ق ُ ق ُ ] (ع اِ) می . (منتهی الارب ). || پرنده ای است کوچک ، و گویند که آن را قرقب خوانند. (اقرب الموارد). رجوع به ماده ٔ قبل شود.