قرقورلغتنامه دهخداقرقور. [ ق ُ ] (ع اِ) کشتی دراز یا بزرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نوعی از کشتی عجمی است که عرب نیز نام آن را در ادبیات خود به کار برده است : قرقور ساج ساجُه
غرغورلغتنامه دهخداغرغور. [ غ ِ رِ ] (اِخ ) نجیب . اوراست کتاب حدیقة الادب که به سال 1888م . در اسکندریه به چاپ رسیده است . (از معجم المطبوعات ج 2 ص 1407).
قرقرةنخگویش اصفهانی تکیه ای: qerqerenax طاری: qerqera طامه ای: qerqere طرقی: qerqera کشه ای: qerqera نطنزی: qerqera
نبزلغتنامه دهخدانبز. [ ن َ ] (ع مص ) اشاره کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). لمز. (المنجد). || عیب کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || لقب نهادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ا
ساجلغتنامه دهخداساج . (اِ) درختی باشد بسیار بزرگ و بیشتر در هندوستان روید، طبیعت آن سرد و خشک است . (برهان ) (رشیدی ) (غیاث اللغات ).معرب درخت ساگ است ، و بهندی آنرا ساکهو نامن
جدعونلغتنامه دهخداجدعون . [ ج ِ ] (اِخ ) او پسر یواش ابی عزری و اسمش یربعل و قاضی هفتمین اسرائیلیان و مردی نیرومند و باهیبت و در حضور خداوند محترم و متواضع و رقیق القلب می بود، ز